اگر آن ز درم بازآید عمر بگذشته به پیرانه سرم بازآید دارم بر این اشک چو که دگر برق که برفت از نظرم بازآید آن که سر من خاک کف پایش بود از می‌طلبم تا به سرم بازآید خواهم اندر عقبش رفت به عزیز شخصم ار بازنیاید خبرم بازآید گر نثار قدم گرامی نکنم جان به چه کار دگرم بازآید کوس نودولتی از بام سعادت بزنم گر ببینم که مه نوسفرم بازآید مانعش غلغل چنگ است و شکرخواب صبوح ور نه گر بشنود آه سحرم بازآید آرزومند رخ چو ماهم تا به ز درم بازآید لینک کانال 👈 @ajs_org