امام فرمودند: سر کوه‌ها و گوشه کنار شهرها هنگامی که به شهری رسیدی سراغ کسانی بگیر که نه مردم با آنان معاشرت می‌کنند و نه آنان با مردم معاشرت دارند، چنانچه حبیب نجار در گوشه شهر (انطاکیه) زندگی می‌کرد و هیچ کس او را نمی‌شناخت و برای هدایت قوم در لحظه‌ای در شهر ظاهر شد و از پیامبر خود دفاع کرد و پس از آن که در آن لحظه شناخته شد، دیگر عمری به دنیا نداشت و با کشته شدن اش برای همیشه از میان مردم رفت. عنایت کنیم مشابه آیه فوق در سوره قصص در شرح حال مؤمن آل فرعون هم به همین سیاق ذکر شده است. حضرت علی (ع) در نهج البلاغه می‌فرمایند: «این روزگاری است که جز مؤمن بی نام و نشان از آن رهایی نیابد و اگر در میان مردم باشد او را نمی شناسند و اگر میان مردم نباشد کسی سراغ او را نمی گیرد. آن ها چراغ هدایت و نشانه های رستگاری اند، نه فتنه انگیزند و نه اهل فساد و نه سخنان دیگران و زشتی این و آن به مردم رسانند. خداوند درهای رحمت را به روی آنان باز کرده و سختی عذاب خویش را از آنان گرفته است. ای مردم بزودی زمانی بر شما خواهد رسید که اسلام چون ظرف واژگون شده، آنچه در آن است ریخته می شود.» فراموش نکنیم داشتن شهرت و آوازه بر یک عالم در زمان حیات اش هرگز یک امتیاز منفی محسوب نمی شود و بسی اولیاء الله که شاید صاحب آوازه هم بشوند ولی آنان در نفس شان از آن دورند و به همین دلیل حضرت علی (ع) در نهج البلاغه فرمودند: این روزگاری است که جز مؤمن بی نام و نشان رهایی نیابد و خلاص نشود. حال ممکن است به کسی از اولیاء الله چنین کرامتی از سوی خدا در حد جزئی بخشیده شده باشد؛ سؤال اینجاست که حکمت و نتیجه این کرامت، مشهور و پر آوازه شدن آن عارف در نزد مردم دنیاست؟ دنیایی که نزد خدا ارزش و بهایی ندارد بنده ای از بندگان نیک اش را در دنیا آوازه دهد؟ چه سود آن بنده و چه سود خدا را رسد؟ پس اگر خداوند کرامتی به بنده ای عنایت کند و ببخشد، فرجام آن به نفع توحید و برای تبلیغ توحید در بین خلق منجر می شود. حال کسی که می گوید: وقتی وارد منزل می گشت درب خانه گشوده می شد، پس آن را کرامتی بر او محسوب کنند، و اگر این کرامت را اراده خدا بر حق مؤمن بدانیم، این عزت دنیوی آن مؤمن جز تهدید آخرت او و جز رنجی که در دنیا از مشهور شدن می کشد، چه چیزی عائد او می کند؟ و فرجام این کرامت آموزش چه حکمتی از سوی خدا بر خلایق اوست؟ 🆔 @akhlaghmarefat داستان‌ها و پندهای اخلاقی