AK 87.02.23.mp3
4.14M
🎙بیان معنوی... •یه نفر از یه شخصی حالا نمی خوام بگم کیه چیه فوت کرده بود. یکی از اولیای الهی خوابشو دیده بود. گفت دیدم در یک دهی است خیلی خرابه این ده. من خودمو اونجا دیدم. ٫اون نقل می کردا من نه ها، اون نقل می کرد. دیدم یه دهی است خیلی خرابه دیوارا خراب، دیوارا کوتاه، درا شکسته. رسیدیم و دیدم یه نفر رو از زیر بغلاش رو گرفتن دارن بیارندش. ٫دیدم!!! من اینو می شناسم. این فلان آدم بود می شناسمش کاملاً. نتونستم بگم اینو کجا می برینش. دنبالش آمدم کنار یه دیواری بود نشوندنش. یه صندلی شکسته براش آوردن نشست روی اون صندلی به زحمت. رنگ و رو پریده. ٫گفتن پرونده هاشو بیارید. رفتن پرونده آوردن گذاشتن رو هم رو هم. اینا که میاوردن قداشون بلند میشد. پرونده ها رفت تا طرف آسمون اما نمی ریخت. اینم نشسته بود. گفتن پرونده ها تمام شد؟ •گفتن بله. برای هر روز یه پرونده. آوردندش آمد گفتن جواب تمام این پرونده ها رو باید بدی. می گفت من از خوف و وحشت از خواب بیدار شدم. این قصه آینده ماست خواهرها. *همینطوری نیست. من یه چیزی گفتم و اونم یه چیزی شنید و او گذشت و تهمت به او زدم، حسادت ورزیدم، ریا کردم، تکبر کردم، عجب کردم. یه روز بود و گذشت و رفت، نه، نگذاشته. مضبوطه. (۶/۶۰۰۱۶) 📢اخلاق ناصری را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. 🆔@akhlaqnaseri ایتا بله X facebook telegram instagram