لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
🎙بیان معنوی... •شخصی از شام میاد در مدینه. حضرت امام حسن مجتبی علیه آلاف تحیه و الثناء خیلی زیبا بودند و خیلی خوش لباس بودند.... ٫این که از شام اومده بود و از فدایی های معاویه بود موقعی که دید این آقا سوار اسبند و با این هیکل و با این سبک میرن تعجب کرد و گفت این آقا کیه اینقدر زیبا و باوقار و باعظمت داره میره. گفتن این حسن بن علی بن ابیطالبه. ٫دوید آمد مقابل حضرت دهنه اسب رو گرفت و شروع کرد فحاشی کردن، بدگویی کردن. آنچه سزاوار معاویه و معاویه صفتان بود به حضرت امام حسن گفت. حضرت سرشون رو پایین انداختند. اگر می خواستند با یک اشاره نابودش کنند براشون کاری نداشت. زمین و زمان عالم وجود به فرمان ولی خداست، به فرمان امام زمان است. ٫حضرت موقعی که تمام شد سرشون رو بلند کردند. فرمودند که یا اخ ... سلام علیکم. این موند چی بگه. حضرت فرمودند ظاهرا شما غریب هستید وارد این شهر شدید. عرض کرد بله. فرمود بیا بریم منزل ما. از شما پذیرایی می کنیم، احترامت می کنیم، اگر قرض داری قرضاتو می دهیم، اگر دشمن داری دشمنت رو کفایت می کنیم. بیا بریم منزل ما. *میگد یک دفعه منقلب شد. افتاد روی زمین و بلند شد پاهای حضرت رو بوسید. «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ». خدا می داند پیغمبر و امام رو کجا قرار بدهد. این با یک اخلاقش، با یک حلمش، با یک عرض می شود تحمل ناراحتی یک نفر را بلکه یک طایفه ای را به ولایت دعوت کردند حضرت علیه اسلام. اینطور است. (۶/۶۰۰۱۴) 📢اخلاق ناصری را در شبکه های اجتماعی دنبال کنید. 🆔@akhlaqnaseri ایتا بله X facebook telegram instagram