شفای کودک با رگ اضافی قلب تاریخ شفا : ۱۳۸۴ سال ۱۳۸۰ بود که وقتی ابوالفضل به دنیا آمد ، رنگی از شادی به زندگی ساکت خانواده اش پاشید . صدایش موسیقی دل انگیزی بود که مادرش مرضیه و شادمان پدرش را به وجد می آورد. با کوچکترین گریه اش هول می کردند و با هر تبسمش دل هر دویشان غنج می رفت . - خیلی دوسش داری ؟ شادمان پرسید و مرضیه با خنده ای که همه صورتش را پر کرده بود ، گفتم : - نه به اندازه تو. این را دروغ نمی گفت . شادمان عاشق بچه بود . از وقتی که با هم ازدواج کردند ، همیشه حرف بچه را می زد . مدام از او و آینده اش و اسمهایی که برایش انتخاب کرده بود حرف می زد . دوست داشت بچه اولش پسر باشد ....ادامه مطلب ...👇👇👇👇👇👇👇👇👇 http://sirerazavi.blogfa.com/post/247 🌹 ارسالی یکی از اعضای محترم کانال 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🪴 🪴 🪴 🪴 @emame_mehraban 🕊🕊🕊🕊