| شماره 27 🔸 کنار بچه می‌نشست. انگشت‌های سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، می‌گرفت و دستش را می‌برد سمت بچه و می‌گفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.» 🔹بچه‌ها که سر راهش را می‌گرفتند، آن‌لحظه مثل خودشان می‌شد، حرفی هم اگر بود، کودکانه می‌زد. 🔸روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچه‌ها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار می‌دانست که چند روز پیش هر چه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم! 📜منبع: خاطره ای از آیت الله بهجب به نقل از فرزندشان حجت الاسلام علی بهجت؛ این بهشت آن بهشت، ص۶۴ 🌐Website: alaba.ir 🆔Channel: @alaba_ir