#خاطرات_تربیتی | شماره 27
🔸 کنار بچه مینشست. انگشتهای سبابه و میانی یک دستش را مثل پاهای کسی که قدم بزند، میگرفت و دستش را میبرد سمت بچه و میگفت: «اومد، اومد، اومد، اومد.»
🔹بچهها که سر راهش را میگرفتند، آنلحظه مثل خودشان میشد، حرفی هم اگر بود، کودکانه میزد.
🔸روزی مرا کشید کنار و گفت: «با بچهها باید با زبان خودشان حرف زد.» انگار میدانست که چند روز پیش هر چه کردم، نتوانسته بودم پسرم را قانع کنم!
📜منبع: خاطره ای از آیت الله بهجب به نقل از فرزندشان حجت الاسلام علی بهجت؛ این بهشت آن بهشت، ص۶۴
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 28
🔸 دعوا می کردند با ما، که چرا اگر می خواهید عیب یک شخصی را به سرگروهش بگویید جلوی دیگران می گویید؟ مگر این کار ها غیبت نیست؟ سرگروه رو به جای خلوت بکشید و بگویید فلان متربی شما این مشکل را دارد.
🔹حتی تا جایی رسید که توبیخ می کرد که اگر شما خودتان توانایی دارید این عیب را رفع بکنید دیگر نیاز نیست به سرگروهش بگویید و آبروی یک مؤمن را ببرید.
🔸ایشون می فرمودند: برای کار فرهنگی قواعد امر به معروف و نهی از منکر را یاد بگیرید و درگیر بعضی از این قانون های اشتباه که برای کارهای تربیتی نوشته شده است نشوید.
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 29
🔸 پدر یکی از بچه ها رو دیدم و ازش سراغ گرفتم که چرا پسرت چند وقتی هست مسجد نمی آید؟
🔹تا این حرف رو زدم بغضش گرفت و شروع کرد به گفتن: «یک شب پسرم می خواست بیاد مسجد، یک شلوار داشت که مقداری از سر زانوی شلوار پاره بود؛ با خودش فکر کرد که بره مسجد یا نره؟ گفت عیبی نداره، بزار با همین شلوار برم مسجد. توی مسجد یکی از پیرمردها که پسرم رو با این شلوار می بیند جلوی بقیه بهش میگه که چون شلوارت پاره است حق نداری توی مسجد بیای!!
🔸ادامه داد که همسرم میگه هر وقت چشم پسرم به این شلوار می افتد، ناخودآگاه شروع می کنه به گریه کردن... .»
🔹مشخص نیست مسجد ارث همچین افرادی است که تعیین می کنند چه کسی بیاد مسجد و چه کسی نیاد یا خداوند اختیار بهشون داده که بچه های مردم را از مسجد خارج کنند. فقط این نکته قابل تأمله که اگر این افراد گمراه بشوند، ضلالت این افراد گردن همچین اشخاصی است.
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
📍 #جزوه #خاطرات_تربیتی شماره 1 - ویرایش دوم (شامل پنج خاطره)
📎حجم: 471 KB
📌دانلود فایل WORD و PDF
lish.ir/1AT9
🌐Website:alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
جزوه خاطرات تربیتی 1.rar
482.6K
📍 #جزوه #خاطرات_تربیتی شماره 1 - ویرایش دوم (شامل پنج خاطره)
📎حجم: 471 KB
📌دانلود فایل WORD و PDF
lish.ir/1AT9
🌐Website:alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 30
🔸 محفل انس با قرآن داشتیم. یکی از نوجوانان در حال قرائت بود؛ برای اولین بار بود که پشت میکروفون می خوند. حقاً از لحاظ صوت و آرامش بسیار خوب می خواند.
🔹 بعداً برای من می گوید که وقتی قرآن خواندنم تمام شد، عده ای به من گیر دادند که چرا قرآن می خوانی؟ (فکر کنم شاید بعضی اِعراب آیات را خوب اجرا نکرده بود)
🔸 انقدر بد باهاش صحبت کردن که بعدها از برادر کوچکش پرسیدیم که چرا مسجد نمیای؟
🔹 گفت از اون روزی که با برادرم اینچنین برخورد شد، دیگه دوست نداشتم وارد مسجد بشم.
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 31
🔸بنده خودم سال ها پیش نمازی کرده ام؛ می دانم انسان چگونه باید با مردم رفتار کند. وقتی نماز تمام می شد، بر می گشتم رو به مردم می نشستم. تسبیحات حضرت زهرا {علیها السلام} را هم که می گفتم، افراد می آمدند و می دیدند راه باز است. جوان می آمد، مزلّف {زلف دار} می آمد، بازاری می آمد، ریش دار می آمد، بی ریش می آمد. آن زمان، پوشیدن پوستین های وارونه در میان جوان های بیتل مد شده بود.
🔹 یک روز رفتم نماز، دیدم یکی از همین جوان های آلامد {شخصی که مطابق مد باشد} که موهایش را روغن زده، آمده و صف اول کنار متدینین و بازاری های خوب و افراد محاسن سفید نشسته. احساس کردم این جوان با من حرفی دارد. نشستم و به او پاسخِ نگاه دادم؛ یعنی اجازه دادم بیاید حرفش را بزند. جلو آمد و گفت آقا! من صف اول بنشینم، اشکال دارد؟ گفتم نه، چه اشکالی دارد؟ شما هم مثل بقیه. گفت: این آقایان می گویند اشکال دارد. گفتم: این آقایان بیخود می گویند! این جوان، دیگر از این مسجد پا نمی کِشد. این جوان، دیگر از این پیشنماز دل نمی کند. همین طور هم بود؛ از ما دل نمی کندند.
🔸 بنده وقتی مسجد می رفتم، در میان صد نفر، اقلاً نود نفرش جوان ها بودند. بنده هیچ چیز خاصی نداشتم؛ نه یک مایهی آنچنانىِ معنوی، نه یک مایهی دنیوی؛ اما با مردم بودم.
📜منبع: دیدار با مسئولان عقیدتی، سیاسی نیروی انتظامی | 23 دی 1383 | امام خامنه ای
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 32
🔸اطراف محله پامنار و ناصر خسرو مرکز گاراژ های مسافرخانه و مسافربری بود. در آن زمان وقتی به نماز ایستادم یک نفر اظهار گدایی کرد؛ یکی از مسجدی ها برای گدای اولی پول جمع کرد و پس از نماز دوم نیز امر به همین منوال ادامه یافت.
🔹 اینجا بود که گفتم گدایی ممنوع است و هر کسی در راه مانده و ابن السبیل است به اینجا {مسجد} بیاید.
🔸 در همین زمینه یک نفر را مامور کردم که وی را به گاراژ ببرد و هزینه سفر وی را نیز پراخت کند.
🔹 گاهی اوقات ایشان می فرمود که 15 نفر می گفتند که ابن السبیل هستیم؛ وقتی آنها را به گاراژ بردند سه نفر فقط ماندند و در نهایت همان سه نفر هم گاراژ را ترک کردند.
📜منبع: آیت الله نصرالله شاه آبادی به نقل از فرزند ایشان حجت الاسلام محمدرضا شاه آبادی
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 33
🔸به مردم و مسجدی ها می گفتند که شما عمرتان را کردید و رشد تان را کردید و تغییر دادن شما کار مشکلی است ولی این جوانان نورس هستند و ما می توانیم جوری رفتار کنیم که در مسیر مستقیم باشد.
🔹 سپس به مسجدی ها سفارشاتی می کردند که چگونه با جوانان برخورد کنند.
🔸 ایشان می فرمودند اگر جوانی به مسجد آمد، نمازخوان 40 ساله بهتر است کنار برود و جای خود را به آن جوان در صف اول بدهد.
🔹 ایشان هویت بخشی به جوانان را یک اصل می دانست و بر این باور درست اصرار داشت که اگر به جوانان عزت نفس و جایگاه بدهیم آنها هم در مسیر درست قرار می گیرند.
📜منبع: آیت الله نصرالله شاه آبادی به نقل از فرزند ایشان حجت الاسلام محمدرضا شاه آبادی
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 42 | تواضع در امور
🔸 یکبار در محضر مقام معظم رهبری بودیم، مردم وسط حسینیه نشسته بودند. به دلیل درد کمر، ما را قهراً هدایت کردند به سمت دیوار که بتوانیم تکیه دهیم، در این حین سردار سلیمانی وارد حسینیه شد، از او دعوت کردم که کنارمان بنشیند.
🔹 چندی نگذشت که سردار جعفری، فرمانده سپاه وقت هم وارد شدند، به اطراف نگاهی کرد و وقتی متوجه شد جایی برای نشستن وجود ندارد، رفتند وسط جمعیت و لابهلای مردم نشستند
🔸 یک مرتبه دیدم سردار سلیمانی از جا بلند شد و گفت «آقا، ایشون (سردار جعفری) فرمانده بنده است، اگر اجازه بفرمایید بروم نزد ایشان» و بلافاصله بلند شد و رفت نزد سردار جعفری و دستش را گرفت که بلند کند تا به جای خودش بنشاند، اما او قبول نکرد و هردو همانجا وسط جمعیت نشستند.
📜منبع: مصاحبه خبرگزاری حوزه با آیت الله جزایری
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 34
🔸شب ماه رمضانی بود که از مسجد به سمت منزل می رفتم چند رفیق مسجدی هم با من همراه بودند؛ صدای قهقه و داد و بیداد از قهوه خانه بلند بود و حاضران در قهوه خانه مشغول قمار بازی بودند؛ کرکره قهوه خانه نیمه بالا بود و این نشان، برای کسانی بود که بدانند که خبری در این قهوه خانه است و هر کسی نباید در این محل حضور یابند.
🔹 ایشان گفتند که می خواهم بروم داخل قهوه خانه؛ همراهان اصرار کردند که حاجی این کار را نکنید زیرا در شأن شما نیست که با این افراد دهان به دهان شوید؛ شأن شما با این کار حفظ نخواهد شد؛ ولی ایشان گفتند که من رفتم و کرکره را بالا زده و وارد قهوه خانه شدم؛ سلام کردم و همه هم جواب سلام دادند.
🔸 به آنها گفتم یا لوتی های قدیم لوتی بودند و شما می خواهید ادای آن ها را در بیاورید یا اصلاً شما لوتی نیستید! تعجب کرده بودند و منتظر بودند که ببینند چرا این سخن را مطرح کردم. به آنها گفتم که لوتی های قدیم برای کسی که به آن ها اظهار علاقه می کرد جان می دادند؛ ولی با اینکه من این همه به شما علاقه دارم اصلاً به سراغ من نمی آیید! من این مدت در این محل بودم ولی هیچ کدام از شما به خانه من نیامدید؛ خانه من در اختیار شماست؛ از شب اول ماه رمضان محل چای و زولبیا در خانه ما برپا می شود هرکدام از شما که به دیدن من بیاید قدمش روی چشم. اگر مویی از لوطی های قدیمی دارید باید به خانه من بیاید؛ فردا شب هم منتظر شما هستم.
🔹 ایشان نقل می کردند که خانه من از شب نیمه رمضان به بعد جایی برای نشستن دیگری نبود؛ بنده هم سی شب برای آنها صحبت کردم؛ شب آخر عذرخواهی کردم و گفتم که می ترسم خدمتی به شما نکرده باشم ولی یکی از آنها گفت که خیلی ناشکری؛ زیرا به خود خدا قسم تا شبی که پای خود را در منزل شما نگذاشته بودم تا به حال سجده حق نکرده بودم ولی پس از حضور در خانه شما بود که نماز خواندم و همه افراد هم مثل من هستند.
📜منبع: آیت الله نصرالله شاه آبادی به نقل از فرزند ایشان حجت الاسلام محمدرضا شاه آبادی
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 35
🔸خانواده ما مذهبی بود، اما خانواده ای که پدرش روحانی باشد و یا دایی و عمویش روحانی باشد، نبود. پس چه شد که ما جذب این کار (حوزه) شدیم؟ علتش این است که ما معلمی داشتیم که دبیر شیمی بود. دبیر شیمی که کاری به تعلیمات دینی ندارد! اما این دبیر شیمی ما، خیلی متدین بود.
🔹 ایشان گفتند: من درس شیمی را به طور کامل به شما یاد می دهم، اما رساله ی آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی را هم بخوانید.
🔸 از همان وقت بود که بچه های کلاس ما به اسلام، روحانیت و مذهب علاقمند شدند و ما آمدیم به سمت روحانیت.
📜منبع: ماهنامه رشد آموزش ابتدایی، آیت الله مکارم شیرازی
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 44 | زیارت نجف
🔸 بعضی از علما، مقدس اردبیلی را بعد از زیارت قبر حضرت علی علیه السلام در خواب به شکل بسیار زیبایی دیدند. به ایشان گفتند: چه عملی شما را به همچین مقامی رساند؟ بگویید تا ما هم انجام بدهیم.
🔹 گفتند: آن اعمالی که ما انجام می دادیم، در بازار اینجا بی رونق و بدون مشتری است. اگر چیزی به ما سود رسانده و به این مقام رسانده، صاحب این قبر است (یعنی قبر حضرت امیرالمومنین علیه السلام).
📝در مقام مقدس اردبیلی همین بس، نقل کننده داستان فوق می گوید: «ایشان مکرّراً با حضرت علی علیه السلام ارتباط داشته اند.» رُکن اصلی، بلکه یگانه راه تربیت، زیارت مرقدهای معوصمین علیهم السلام می باشد؛ بهترین آن در زمان اربعین است. هرچند تا ایام اربعین مدت زمان قابل توجهی باقی مانده است، اما همانطور که قبلاً در#حدیث_تربیتی شماره 43 اشاره شد، باید شرایطی را فراهم نمود (جهت توضیحات بیشتر به همان حدیث رجوع شود). جدّی ترین برنامه های مجموعه های خود را برای زیارت اربعین قرار بدهید. البته اگر امسال هم زیارت اربعین برگزاری نشود، جایزگین آن را از طریق روایات معصومین علیهم السلام ان شاءالله معرفی خواهیم نمود.
📜منبع: نورالانوار (سید نعمت الله جزایری)، ص 192
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 36
🔸دوشیزه ... از شهرستان ... در نامهاش مینویسد: درباره رفتار پدر و مادر در خصوص زندگی آینده دخترشان صحبت کنید. آخر چرا به خاطر ثروت و مقام دخترشان را در آتش میسوزانند و به خیال خودشان میخواهند او را خوشبخت نمایند. آیا پول میتواند خوشبختی بیاورد؟ شهر ما آن قدر عقب مانده و بیفرهنگ است که دخترانشان را برای پول و مقام شوهر میدهند.
🔹 گاهی به حدی میرسد که اگر دختر قبول نکرد آن قدر کتکش میزنند تا بالأخره قبول کند. در صورتی که هفتاد درصد این ازدواجها به طلاق میانجامد... .
📜منبع: کتاب جوان و همسرگزینی، آیت الله ابراهیم امینی
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 37
🔸بچهها را که می دید، گل از گلش می شکفت.
🔹یک جوری با آن ها ارتباط برقرار می کرد.
🔸به بچههای 7-8 ساله به اندازۀ مردهای بزرگ احترام می گذاشت؛ «شما» خطابشان می کرد.
🔹به بچه ای که کنار پدرش نشسته بود و با کنجکاوی و بازیگوشی داشت نگاهش میکرد، به شوخی میگفت: «شما پدر ایشونید یا ایشون بابای شمان؟!»
📜منبع: به شیوه باران، ص23؛ آیت الله بهجت
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 45 | حاج قاسم پدری تربیتی
🔸 حاج قاسم نسبت به تربیت بچه هایش حساس بود.
🔹 هر عصر جمعه توی خانه ش مراسم روضه داشت؛ یک مجلس روضه خانوادگی مخصوص خودش، خانمش و بچه هایش! تک و توک بعضی رفقا هم می آمدند.توی این روضه ها دنبال تربیت خودش و خانواده اش بود.
🔸سخنران ابتدا احکام شرعی می گفت و بعد موضوعی اعتقادی - اخلاقی طرح می کرد. خواست حاج قاسم این بود که توی جلسه حتماً آیه ای از قرآن تفسیر شود و برای هر موضوع، احادیث ائمه اطهار علیهم السلام گفته شود.
🔹گاهی در مورد احکام یا مباحث اعتقادی پرسش می شد. اگر سوال و شبهه ای بود، خودش یا بچه ها طرح می کردند. حاج قاسم تلاش می کرد بچه ها در فراگیری مسائل عمیق شوند. سخنران طوری تنظیم می کرد که بچه ها وارد گفت و گو با سخنران شوند و حرف زدن یکطرفه نباشد.
🔸پس از آن روضه خوانده می شد. چون محفل خصوصی بود، حاج قاسم با صدای بلند گریه می کرد. همگی مثل باران اشک می ریختند. می خواست زن و بچه اش با توسل به اهل بیت علیهم السلام بار بیاورد
📜منبع: حاج قاسمی که من میشناسم، ص 26
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 38
🔸اما درباره حضور حضرت آقا در مسجد جمکران در این مدتی که بنده آنجا بودم، گاهی در فاصله های زمانی خیلی کم مثلاً در ظرف دو تا سه هفته و یا گاهی هم در فاصله های زمانی بیشتر ایشان به مسجد جمکران مشرف می شدند.
🔹یکی از نکاتی که می توان اینجا به آن اشاره کرد و از نظر تربیتی خیلی جالب هست، بر خلاف خیلی ها که وقتی می خواهند برای تفریح به سفر بروند، بچه هایشان را هم همراه خودشان می برند، ولی آقا معمولاً هر بار که به مسجد می آیند چند نفر از اعضای خانواده شان و چند نفر از نوههایشان را به همراه خود می آورند که من همیشه این را به عنوان یک درس برای دیگران عرض می کنم که ما باید بچه هایمان را از همان سن کودکی همراه خودمان وصل بکنیم و به مسجد و عبادت پیوند بدهیم که به نظر من از نظر تربیتی نکته خیلی مهمی است. و حضرت آقا از فرصت تشرف به نماز و عبادتشان برای پیوند دادن و مأنوس کردن بچه ها به این فضا استفاده میکنند.
🔸یادم هست که خیلی وقت پیش بعضی از نوه هایشان که سن کمی داشتند و خیلی متوجه خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نبودند، می بینم که شبیه خود آقا به نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف می ایستند و آن را با همه آداب و حالات خیلی جالب می خوانند، که این برای من، همان محصول شیوه تربیتی ایشان در ارتباط با اعضای خانواده شان هست.
📜منبع: مصاحبه پایگاه اطلاع رسانی KHAMENEI.IR با حجت الاسلام محمدحسن رحیمیان تولیت مسجد مقدس جمکران در رابطه با حضور امام خامنه ای در مسجد مقدس جمکران
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 44 | زیارت نجف
🔸 بعضی از علما بعد از زیارت قبر حضرت علی علیه السلام، مقدس اردبیلی را در خواب به شکل بسیار زیبایی دیدند. به ایشان گفتند: چه عملی شما را به همچین مقامی رساند؟ بگویید تا ما هم انجام بدهیم.
🔹 گفتند: آن اعمالی که ما انجام می دادیم، در بازار اینجا بی رونق و بدون مشتری است. اگر چیزی به ما سود رسانده و به این مقام رسانده، صاحب این قبر است (یعنی قبر حضرت امیرالمومنین علیه السلام).
📝در مقام مقدس اردبیلی همین بس، نقل کننده داستان فوق میگوید: «ایشان مکرّراً با حضرت علی علیه السلام ارتباط داشته اند.» رُکن اصلی، بلکه یگانه راه تربیت، زیارت مرقدهای معصومین علیهم السلام می باشد؛ بهترین آن در زمان اربعین است. تا ایام اربعین مدت زیادی باقی نمانده است، و لازم است جدّی ترین برنامهِ مجموعههای خود را برای زیارت اربعین قرار بدهیم.
📜منبع: نورالانوار (سید نعمت الله جزایری)، ص 192
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 39
🔸بچهها توی خانه بازی گوشی و شیطنت میکردند. گاهی درمانده میشدیم.
🔹 از آیتالله بهجت قدس سرّه پرسیدم: «با بچهای که از دیوار راست میرود بالا و حرف گوش نمیکند، باید چه کار کرد؟»
🔸گفت: «همانطوری که توقع دارید خدا با شما رفتار کند، با این بچهها هم همان طور رفتار کنید. این طور اگر نگاه کنید، دیگر زدن بچهها یا بداخلاقی با آنها بهخاطر اشتباه، بی معنی میشود. بچه هم احساس نمیکند که بابایش درکش نمیکند.»
📜منبع: کتاب به شیوه باران، ص ٣٩
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 40 | تأثیر تربیت در دوران کودکی
🔸در تاريخ مىخوانيم كه صاحب بن عباد -کاتب و وزیر دولت آل بویه- خيلى مرد با سخاوتى بود
🔹 خودش مى گفت من اين سخاوت را از مادرم بدست آوردم؛ براى اينكه مادر من هر روز كه مى خواستم مسجد بروم تا درس بخوانم پولى به من مى داد و مى گفت اين را صدقه بده. هر روز پول دادن به من و صدقه دادن موجب شد من سخى شوم
🔸این شیوه مادرش تا دوران جوانی او هم چنان ادامه داشت. وقتی هم که او به مقام وزارت رسید، هر شب به خدمتکار خود که رختخوابش را پهن می کرد سفارش کرده بود که یک دینار و یک درهم زیر بسترش بگذارد تا هنگام صبح فراموش نکرده و به فقیر بدهد. این چنین بود که این مرد بزرگ بر اثر تربیت مادر در سخاوت و احسان و بخشندگی سرآمد عصر خود گردید
📜منبع: تربیت فرزند از نظر اسلام (آیت الله مظاهری) ، ص 8؛ روضات الجنات، ج 2، ص 23
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 44 | زیارت نجف
🔸 بعضی از علما بعد از زیارت قبر حضرت علی علیه السلام، مقدس اردبیلی را به شکل بسیار زیبایی در خواب دیدند. به ایشان گفتند: چه عملی شما را به همچین مقامی رساند؟ بگویید تا ما هم انجام بدهیم.
🔹 گفتند: آن اعمالی که ما انجام میدادیم، در بازار اینجا بیرونق و بدون مشتری است. اگر چیزی به ما سود رسانده و به این مقام رسانده، صاحب این قبر است (یعنی قبر حضرت امیرالمومنین علیه السلام).
📝در مقام مقدس اردبیلی همین بس، نقل کننده داستان فوق میگوید: «ایشان مکرّراً با حضرت علی علیه السلام ارتباط داشته اند.» رُکن اصلی، بلکه یگانه راه تربیت، زیارت مرقدهای معصومین علیهم السلام می باشد؛ بهترین آن، زمان اربعین است. تا ایام اربعین مدت زیادی باقی نمانده است و لازم است جدّیترین برنامه مجموعههای خود را برای زیارت اربعین قرار دهید.
📜منبع: نورالانوار (سید نعمت الله جزایری)، ص 192
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 41 | تأثیر شیوه غلط امر به معروف و نهی از منکر
🔸 یکی از آقایان خطبا نقل میکرد که مردی در مشهد اصلاً با دین پیوندی نداشت؛ نه تنها نماز نمیخواند و روزه نمیگرفت، بلکه به چیزی اعتقاد نداشت، یک آدم ضد دین بود. ما مدت زیادی با این آدم صحبت کردیم تا اینکه نرم و ملایم و واقعاً معتقد و مؤمن شد و روش خود را بکلی تغییر داد؛ نمازش را میخواند، روزهاش را میگرفت، و کارش به جایی کشید که با اینکه اداری بود و پست حساسی هم در خراسان داشت، مقید شده بود که نمازش را با جماعت بخواند. میرفت مسجد گوهرشاد پشت سر مرحوم آقای نهاوندی، لباس هایش را میکند، عبایی هم میپوشید. در جلسات ما هم شرکت میکرد.
🔹 مدتی ما دیدیم که این آقا پیدایش نیست. گفتیم لابد رفته است مسافرت. رفقا گفتند: نه، او اینجاست و نمیآید؛ حالا چطور شده است که در جلسات ما شرکت نمیکند، نمیدانیم. بعد کاشف به عمل آمد که دیگر نماز جماعت هم نمیرود. تحقیق کردیم ببینیم که علت چیست. این مردی که آنطور به دین و مذهب رو آورده بود، چطور یکمرتبه از دین و مذهب رو برگرداند؟
🔸 رفتیم سراغش، معلوم شد قضیه از این قرار بوده است: این آقا چند روز متوالی که رفته نماز جماعت و در صف چهارم پنجم میآیستاده، یک روز یکی از مقدس مآبهایی که در صف اول پشت سر امام مینشینند و تحت الحنک میاندازند و نمیدانم مسواک چه جوری میزنند و همیشه خودشان را از خدا طلبکار میدانند، در میان جمعیت، در موقع نماز، از آن صف اول بلند میشود میآید تا این آدم را پیدا میکند. روبرویش مینشیند و میگوید: آقا! میگوید: بله. یک سؤالی از شما دارم. بفرمایید. شما مسلمان هستید یا نه؟ این بیچاره در میماند که چه جواب بدهد. میگوید: این چه سؤالی است که شما از من میکنید؟میگوید: نه، خواهش میکنم بفرمایید شما مسلمان هستید یا مسلمان نیستید؟ این بدبخت ناراحت میشود، میگوید من مسلمانم؛ اگر مسلمان نباشم، در مسجد گوهرشاد در صف جماعت چکار میکنم؟ میگوید: اگر مسلمانی، چرا ریشت را اینطور کردهای؟ از همانجا سجاده را برمیدارد و میگوید این مسجد و این نماز جماعت و این دین و مذهب مال خودتان. رفت که رفت.
🔹 این هم یک جور به اصطلاح نهی از منکر کردن است، یعنی فراراندن و بیزار کردن مردم از دین. برای مخالف تراشی، برای دشمن تراشی، چیزی از این بالاتر نیست.
📜منبع: حماسه حسینی، ج 1، ص 234
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 3 (ویرایش دوم)
🔸هنگام مطالعه، غیر از نوه خردسالش محمود، کسی نمی توانست مزاحمش شود؛ نباید رشته افکارش به هم می ریخت؛ محمود آمد و صاف رفت سراغ قفسه کتابها.
🔹آقا همین که متوجه شد، کتابش را گذاشت زمین و جواب سلامش را داد. محمود کتاب بزرگی را برداشت و وسط اتاق باز کرد، با شکم خوابید روی زمین و دستش را زیر چانه اش گذاشت. کتاب را سَر و تَه گرفته بود!
🔸آقا از پشت میز صدا زد: «چه کار میکنی؟» محمود خیلی جدی گفت: «ساکت آقا جان! درس دارم!» لبخندی بر لبان آقا نشست. محمود هم بلند شد و رفت، انگار مأموریت ایجاد همین لبخند را داشت!
🔹به بچه های کوچک میدان می داد، تا جایی که وقتی خانه بود، بچه ها حاکم خانه بودند، کسی جرئت نداشت با آنها تندی کند. می فرمود: «این ها معصومند، قریب الرجوع از ربّشان. علت جاذبه آن ها، عصمت آنان است.»
🔸 هر روز بهبچهها توصیه میکرد «چهار قل» و «آیة الکرسی» بخوانند؛ خودش هم برایشان دعا میخواند:«َ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ(1).»
(1): عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «لَا تَدَعْ أَنْ تَدْعُوَ بِهذَا الدُّعَاءِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَصْبَحْتَ، وَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ إِذَا أَمْسَيْتَ:"اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ" فَإِنَّ أَبِي عَلَيْهِ السَّلَامُ كَانَ يَقُولُ: هذَا مِنَ الدُّعَاءِ الْمَخْزُونِ»؛ امام صادق علیه السلام فرمودند: از اين دعا دست برندار و سه مرتبه در صبح و سه مرتبه در شب آن را بخوان: خداوندا! من را در آن پوششى كه از هر بلا و آفتى حفظ مى كند و هر كسى را كه بخواهى در آن قرار مى دهى، قرار بده. پدرم همواره می فرمودند: این از دعاهای مخزون است. الکافی، ج 2، ص 534، ح 37
📜منبع: بر اساس خاطره حجت الاسلام و المسلمین علی بهجت؛ این بهشت، آن بهشت، ص۵٢
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 43 | تاثیر وعظ
🔸 سالها پیش در آخرین سفری که مرحوم ابوی ما به تهران تشریف آورده بودند، آقای فلسفی آمده بود و از ایشان دیدن کرده بود و ما هم میخواستیم به بازدید آقای فلسفی برویم. با مرحوم ابوی آمده بودیم سر خیابان دولت و منتظر تاکسی بودیم. بعد از مدتی یک ماشین شخصی ایستاد. راننده گفت: کجا میروید، من شما را میرسانم. ما هم سوار شدیم. بعد خودش شروع کرد به صحبت کردن راجع به این که من چرا شما (روحانی ها) را سوار کردم.
🔹 او که ما را نمیشناخت گفت: من به شما آقایان (روحانی) خیلی ارادت دارم و علاقهمند هستم و اصلا من زندهشده به دست یکی از شما هستم. من و پدرم اختلاف داشتیم. اختلافمان آن قدر شدید شد که به دشمنی شدید منجر شد به گونهای که تصمیم گرفتم پدرم را بکشم. در همان اوقاتی که تصمیمم قطعی شده بود و دنبال فرصتی بودم، یک روز در خیابان حرکت میکردم که صدایی از بلندگو به گوشم رسید. نمیدانم چه شد، مثل این که این صدا من را به سوی خود کشاند. با این که کار داشتم، گفتم ببینم این کیست که حرف میزند. رفتم، دیدم سیدی بالای منبر مشغول صحبت است. نشستم و چون عجله داشتم به حالت نیمخیز نشستم که دو سه کلمه گوش کنم و بروم. دیدم راجع به روابط و حقوق پدر و فرزند صحبت میکند. خیلی برایم گرم و دلنشین بود. گوش کردم، گویی اصلا این سید از ماجرای من و پدرم خبر دارد و تمام جزئیات ماجرای من را طرح میکند. مجموع وظایف پدر نسبت به فرزند و فرزند نسبت به پدر را بیان کرد و من سرگذشت خودم را در حرفهای او یافتم. تا آخر نشستم. آنچنان مجذوب شدم که وقتی از منبر پایین آمد دنبال او را گرفتم و هرجا که منبر میرفت به دنبالش میرفتم. به همین دلیل، از تمام آن تصمیمها منصرف شدم و با پدرم هم رفیق شدیم. و حالا من میبینم که اصلا زندهشده این آدم هستم. (ایشان مرحوم آقا سید مهدی قوام بوده، خدا رحمتش کند.) بنابراین شما آقایان (روحانی) به گردن من حق حیات دارید.
🔸توجه کردید که یک جمله چگونه میتواند سرنوشت انسانی را بکلی تغییر دهد؟!
📜منبع: آشنایی با قرآن (شهید مطهری)، ج 12، ص 46
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir
#خاطرات_تربیتی | شماره 46 | عدالت در محبت
🔸 فراموش نمىكنم فرزند كوچک يكى از دوستان بيمار بود و طبعاً نياز به محبت بيشتر داشت. پدر، برادر بزرگتر را به صورت خدمتكارى براى او در آورده بود.
🔹 چيزى نگذشت كه پسر بزرگ گرفتار بيمارى روانى ناشناختهاى شد. به آن دوست عزيز گفتم: فكر نمى كنى سرچشمهاش اين عدم عدالت در اظهار محبت بوده باشد.
🔸 او كه اين سخن را باور نمى كرد، به يك طبيب روانى ماهر مراجعه كرد، طبيب به او گفت: فرزند شما بيمارى خاصى ندارد، سرچشمه بيماريش همين است كه گرفتار كمبود محبت شده، و شخصيتش ضربه ديده، در حالى كه برادر كوچک اين همه محبت ديده است.
📜منبع: تفسیر نمونه، ج 9، ص 389
🌐Website: alaba.ir
🆔Channel: @alaba_ir