🌹 مسلمون شدن کارن خیلی خوب و خوشحال کننده بود برام. خیلی خوشحال بودم که خدا دعوتش کرده و به جمع ما پیوسته. خیلی خوشحال بودم که مرد زندگیم، واقعا مرده و دوسم داره. با هم یک زیارت درست حسابی کردیم و رفتیم هتل. خیلی اصرار داشت بریم رستوران شام بخوریم اما گفتم میخوام به مناسبت تولدت شام درست کنم. یک کیک کوچیک گرفتم و رفتیم خونه یک جشن دونفره گرفتیم. کلی دور هم خوش گذروندیم و شام هم قرمه سبزی درست کردم که خوردیم. شب هر سه نفر پیش هم خوابیدیم . صبح موقع نماز هر دو با هم قامت بستیم و من برای اولین بار کنار مرد زندگیم نماز خوندم. صبح هم با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم. _بله؟ _کوفت و بله. کدوم گوری تو؟ _سلام علیکم آتنا خانم عصبانی. چطوری؟ _سلامت بخوره تو سرت. بدون حبر پاشدی رفتی مشهد. ایشالله که کوفتت بشه. بلند بلند خندیدم که یکهو کارن بیدار شد. _چه خبره زهرا جان اول صبحی؟ خندیدم و گفتم:هیچی عزیزم بخواب تو. آتنا دیوونه است. رفتم بیرون تا باهاش راحت حرف بزنم. _چته تو شوهرمو بیدار کردی؟! _به من چه تو خندتو کنترل کن. _چشم خانم. حالا خوب هستین؟ _نخیر دلم میخواد خفه ات کنم چرا نگفتی من و علیرضا هم بیایم باهاتون؟ _چون این اولین سفر متاهلیمونه و خیلی خاصه. _ایش دختره لوس. خیلی خب خسیس مزاحم نمیشم. _مراحمی عشقم. دیگه چه خبر؟ _به من نگو عشقم. عشقت کارن جونته. _آتنا کارن مسلمون شد..دیشب تو حرم. لحظه ای سکوت کرد. _الو آتی؟ _مسلمون شد؟ مگه نبود موقعی که باهات ازدواج کرد؟مگه شرط نذاشتی؟ _نه نشده بود. موقعی که من تو بیمارستان بودم نذر کرده بود اگر خوب بشم مسلمون و شیعه بشه که شد. _وای چه عالی بهش تبریک بگو عزیزم. _حتما آتی جون. شما هم سلام به اقاتون و خانوادت برسون. _چشم حتما بزرگیتو میرسونم گلی. برو بهت خوش بگذره التماس دعای مخصوص. محدثه رو ببوس از طرفم عزیزم _حتما چشم. فعلا خداحافظ. _خدانگهدار دوست جونم. دارد... @Alachiigh