سیاوخش داره بزرگ میشه، ماشاءالله بر و رو و ماشاءالله قد و هیکل! سوداوه که سوگلی کیکاووس بوده عاشق سیاوش میشه و بدنبال به وصال رسیدنه پس راه سیاوش را به حرمسرا باز می‌کنه، هدف شاه دامادی سیاوش بوده، اما هدف سودابه نزدیک کردن سیاوش به خود. سیاوش اما با خرد و دانشی که داره، هیچ جور به سودابه راه نمی‌ده. اینجا سودابه یه حیله و نیرنگ بکار میبره که سیاوش را بذاره در مقابل عمل انجام شده... اینجا داستان مثل یوسف و زلیخا میشه. سوداوه سرافکنده از این ماجرا، با یه جادوگری که حامله بوده از دیو، قرار می‌زاره که بچه‌ی خودش را سقط کنه و بجای بچه‌ی خودش و کیکاووس جا بزنه که این حاصل تنش و استرسی هست که آقا سیاوش ایجاد کرده... حرف اینها لق‌لقه دهن ایرانیان میشه و موبدان پیشنهاد میدن که هر دو (سیا و سودا) را بندازیم توی آتش، و اونی که خائن به شاه بوده میسوزه و اونی راست گفتار و راست کردار بوده از آتش به سلامتی بیرون میاد. (اینجا داستان مشابه داستان ابراهیم میشه و می‌دانیم که آتش بر ابراهیم گلستان شد.) ۴۵۴/ زهردو، سَخُن چون بر این گونه گشت بر آتش یَکی را بباید گذشت ¶ چُنین‌ست سَوگندِ چرخِ بلند که بر بیگناهان نیارد گُزند خلاصه سوداوه قبول نمیکنه بره توی آتش و سیاوش از آتش به سلامتی بیرون میاد و شاه حکم بر دار کشیدن سوداوه را میده. ⚰⚔ اینجا رگ فردینی! سیاوش بجوش میاد و ضامن سوداوه میشه که کیکاووس از جان او بگذره😄 ایشون هم خو خیلی دلبسته سوداوه خانوم بودن و دنبال بهانه بودن، خوشحال و خندان از این پیشنهاد، سوداوه را عفو می‌کنه! و فردوسی مردان را نصیحت می‌کنه که: ۵۵۷/ بر این داستان زد یَکی رهنمون که «مهری فُزون نیست از مهرِ خون ¶ چو فرزندِ شایِسته آمد پدید ز مهرِ زنان دل بباید برید!» یعنی اینکه زن فقط برای زاییدن خوبه😄 و خیلی لی‌لی به لالاش نذارید که گرفتار مکر و حیله‌ش میشین.🧨