رضا همانطور شهید شد که دلش نمی‌خواست! در اواخر وقتی ۲۱ ساله بود و خبر پدر شدنش را نیز شنیده بود باز هم پایش برای جهاد در راه خدا سست نشد. رفت و در ۸ اسفند به شهادت رسید. مادرش از علاقه رضا به شهید شدن، می‌گوید و ماجرای عجیب نحوه شهادتش را روایت می‌کند: چهلمین روز بعد از خاکسپاری‌اش بود. وقتی پیکر رضا برگشت، ما نمی‌دانستیم که سر ندارد، کفنش را هم به‌ خاطر شلوغی جمعیت و ... باز نکردند، اما وقتی مراسم چهلم سر مزارش برگزار می‌شد، اعلام کردند که این شهید بی سر برگشته. من همانجا اولین بار شنیدم و از حال رفتم. من را بردند بیمارستان. بعد هم در یکی از شبکه‌های تلویزیون (فکر می‌کنم شبکه افق) بود که درباره مدافعان حرم گزارش پخش می‌کردند. یک مستند برای رضا ساخته بودند. اقوام به من زنگ زدند که زندگی رضا از تلویزیون پخش می‌شود. من تا تلویزیون را روشن کردم، صحنه سر بریده رضا را در جعبه نشان می‌داد که داعشی‌ها بعد از شهادتش پخش کرده‌ بودند. این را که دیدم، دوباره از حال رفتم. یادم است همیشه خواهرش می‌گفت: رضا از شهادت نمی‌ترسی؟ رضا هم می‌گفت: نه. فقط نگران یک چیز هستم. در اینترنت دیده‌ام که این داعشی‌ها سر مسلمان‌ها را از تن‌شان جدا می‌کنند. فکر می‌کنم چقدر سخت است، چقدر دردناک است. اینها یک ذره انسانیت ندارند که اینطور می‌کنند؟! همیشه می‌گفت: دعا کنید من اسیر نشوم. بعد که نحوه شهادتش را شنیدم، خیلی ناراحت شدم. تا مدتی از نظر روحی به هم ریخته بودم تا اینکه یکی از همرزمانش از سوریه به خانه ما آمد و حرفی زد که آرام شدم. گفت: رضا شب قبل از شهادتش خوابی دیده‌ و همه را بیدار کرده بود. گفته بود بیدار شوید، بیدار شوید من می‌خواهم شهید بشوم. دوستانش گفته بودند حالا نصف شبی چه وقت این کارهاست؟! کو شهادت؟ گفته بود: «من خواب دیدم امام حسین(ع) به خوابم آمد و گفت رضا تو شهید می‌شوی. اگر سرت را بریدند، نترس، درد ندارد.» وقتی من این را شنیدم، واقعا آرام شدم. تسلی پیدا کردم. مطمئنم که خود امام حسین(ع) در آن لحظه هوای پسرم را داشته. شهید رضا اسماعیلی 🇮🇷کانال راز دل با شهدا https://eitaa.com/albom_shohada اللهم عجل لولیک الفرج ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─