من از زخم زبان قوم نا آگاه می ترسم من از خشمی که در محشر کند الله می ترسم*۱ نمی ترسم ز گرگ وحشی صحرا؛خدا داند اگر اهل ریا با من شود همراه می ترسم اگر دشمن بریزد خون من هرگز نمی ترسم ولی از اشک چشمان یتیم؛ از آه می ترسم مگر دست مرا گیرد "علی ابن ابیطالب" که از شام سیاه قبر خود بی ماه می ترسم به سر گر شوق جنگیدن نباشد می شوی عاجز زجنگیدن اگر باشد در آن اکراه، می ترسم چه باک از کندن چاهی که زمزم می شود حاصل ولی از نفس بدپیمان که باشد چاه می ترسم زبانِ مردمِ آزاده را کوته ندیدستم از آن روزی که گردد این زبان کوتاه می ترسم بگو "ناصح" به آن کو در پی جاه و مقامات است بسی از قدرت و از مکنت و از جاه می ترسم احمدرضا احمدی "ناصح گلستانی" ۱۴۰۳/۲/۲۳ *۱: انما يخشى الله من عباده العلماء ان الله عزيز غفور.(فاطر/۲۸)