🌹 راز بستنی ✍🏻مرور قصه ای شیرین لابلای دلتنگی های تلخ این روزها 🎁 این ماجرا را شش سال پیش نوشتم. دیروز که لابلای ردیف ردیف مزارهای بهشت علی قدم می زدم، یادش افتادم. 🌴پنج شنبه ها، زنگ تفریح آخر که می خورد، توی حیاط دبیرستان دور هم جمع می شدیم. یکی از بچه ها می گفت:«امشب بریم بستنی بخوریم؟!» و همه موافقتشان را با لبخندی نشان می دادند که شیطنتی کودکانه در آن موج می زد. «بستنی خوردن» اسم رمز عملیات بود. دیگران نباید می فهمیدند. حتی پدر و مادرهایمان! 🌷خانه که می رسیدیم ، تازه سین جیم بابا و مادر شروع می شد که : «کجا بودی تا این وقت شب؟! آخه دعای کمیل مگه تا ساعت چنده؟!» می گفتیم :«رفته بودیم با بچه­ها بستنی بخوریم!» دروغ هم نگفته بودیم! چیزی شیرین تر از بستنی ، کاممان را شیرین کرده بود. پاسخمان قانع کننده نبود و یک دعوای پدر و مادر دار هم باید می خوردیم. اما خداییش به شیرینی آن بستنی که خورده بودیم می ارزید. ✍🏻 راز بستنی را در الف دزفول ببینید 👇🏻 🌎https://alefdezful.com/sza4 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ «الف دزفول» اولین رسانه تخصصی مقاومت و پایداری شهرستان دزفول 🌐www.alefdezful.com ✴️لینک عضویت کانال ایتا الف دزفول👇🏻 🌐https://eitaa.com/joinchat/349503489C0f4d7935fc