🔶 کشتار خانواده نمکی 📢 مرضیه حدیدچی {طاهره دباغ} 🌀 در شهر خانواده ای معروف به نمکی بودند که خیلی به نظام و انقلاب اسلامی اعتقاد داشتند. ضدانقلاب هنگامی که از سنندج عقب نشینی می کند چهار پسر این خانواده را با خود به گروگان و اسارت می برند و به پای پدر خانواده هم تیری می زنند تا نتواند آنها را تعقیب کند. 🌀 چند روز پس از این واقعه شبانی آمد و گفت در بالای سیاکوه حدود سی چهل جنازه افتاده، که به خاطر تابش آفتاب بر آنها باد کرده و بو گرفته اند. برای اطمینان خاطر سه تن از برادران را مأمور کشف حقیقت کردیم آنها به همراه شبان به سیاکوه می روند و با اختفا در لابلای گوسفندان به نقطه مورد نظر می رسند، با دیدن آن صحنه فجیع حالشان به هم می خورد. 🌀 من حدس زدم که فرزندان نمکی نیز باید در میان این جنازه ها باشد. گروهی از برادران پاسدار را آماده کرده به همراه مادر نمکی ها به محل مزبور رفتیم. ما هم از دیدن آن صحنه شوکه شدیم. مرگ خیلی دلخراش و وحشتناکی بود. تمام جنازه ها را مُثله کرده بودند، گوش و دماغ همه را بریده و پوست صورتشان را کَنده بودند و ... همان طور که حدس زده بودم جنازه چهار پسر نمکی آنجا بود. مادرشان توانست از طریق مشخصات دیگر مثل خال و لک بریدن و لباس آنها را شناسایی کند. 🌀 برای مادری که چهار پسرش را چنین به مسلخ آورده و مُثله کرده بودند دیدن این صحنه ها خیلی دردناک و تألم آور بود، حال، خود تصور کنید حال و روز او را ... 🌀 سه نفر از برداران سپاه را که در کمین بودن، کومله ها گرفته بودند یکی از آنها که توانسته بود فرار کند برای ما تعریف کرد که یکی از برادران را زیر پای عروس و دامادی از کومله ها سر بریدند، بعد ما دو نفر را به بیابان آوردند تا اعدام کنند که من توانستم فرار کنم و برادر دیگرمان را کشتند. 📙 خاطرات مرضیه حدیدچی، به کوشش: محسن کاظمی، ناشر: انتشارات سوره مهر، ص ۲۰۷ - ۲۰۸ @khateratenghelab @alfavayedolkoronaieh🌱