@shere_aeini ز راه دور سلامی به محضرت سلطان تویی که مرتبت ذره پروری داری غریبِ بنده نوازِ رئوف، یادت هست که دورتر ز حریمت کبوتری داری؟ اگرچه دورم از آن بارگاه سلطانی ولی دلم  به بر آن حریمِ محترم است به قول محتشم از نامهای این دنیا "دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است" اگرچه بال و پرم گاه گشته آلوده دوباره وصف تو بر کام من شده جاری کمی ز حال خوشم را به عالَمی ندهم دمی که هست به منقارم از تو اشعاری کبوترانه به صحنت که بال بگشودم به هر کجا اثر از التفات و رأفت بود کنار پنجره فولاد خانه ات دیدم که میهمان کثیری در این ضیافت بود نشسته طفل مریضی و مادر و پدری دخیل بسته به درگاه چشمه ی خورشید دوباره نغمه‌ی نقاره خانه می آید طبیب، کودک بیمار را شفا  بخشید ز هرکجای حریمت ز جان زائرها رضا رضا همه جا عاشقانه برمی خاست به گوشه ی دگری عاشقی به قطره ی اشک پیاده کرببلا را به اربعین می خواست به قصد طوف ضریحت اجازه می خواهم اجازه ای که کنار ضریح بنشینم همیشه سفره ی عامت گشوده بوده و هست دوباره آمده ام تا که دانه برچینم دم طواف ضریح تو بارها گقتم تویی ولیّ خدا  لا اله الا هو اگر گناه من از حد گذشته لطفی کن بیا تو ضامن من شو دوباره، من آهو بزن به گردن من یک پلاک تا هرکس نشان ز مِهر تو گیرد به مُهر جانانم نشانه ای به نشانی که هرکه من را دید بداند آن که گرفتار  لطف سلطانم چه بهتر است که حرز جوادتان آقا نشان شود بروی پوست تنم شاید الی الابد اثر مهربانی و کرمت به نقش عشق به چشمان عاشقان آید نوشته اند که شاهی اگر رود جایی تباه کرده عبورش دیار و سامان را ولی ز معجزت ای پادشاه در عجبم که  مقدم تو صفا داده مُلک ایران را نشسته خَلق به امّید لطف و مرحمتی به جای جای خراسان، بر سر راهت تو دلبری و به دلها قدم گذاشته ای چه بقعه ای شده با این قدم قدمگاهت تو آمدی که تمامی غصه ها برود تو آمدی برود درد و تلخکامی ها که باورش شود ای سفره دار روزی ما؟ نشسته ای به سر سفره ی جذامی ها تو همنشین مساکین شدی عجب دارم کدام شاه عنایت کند گدایان را؟ تو پادشاهی و ما را عزیز می داری خبر دهید ز احسان تو سلیمان را زبان زبانِ غزل نه شریطه اما هست به غیر تو چه خماری طلب کنیم از تو "به محفلی که تو باشی به باده حاجت نیست" بیار باده که ما نوشِ لب کنیم از تو به یاد ساقی لب تشنگان، تو ای ساقی که خَمر خمره ی تو جام روشن و صافی است برای مستی ما باده ای محیا کن شراب ساغرِ یابن شبیب تو کافی است به گوش می رسد از دور بانگ قافله ای برای آن دو سه تا جام گریه می خواهم یکی برای ابالفضل و دیگری اصغر و جام گریه برای رقیه می خواهم بیار باده که این قافله تماشایی است ز جام های بلا خیز عقده ها دارم به مشهد آمدم اما نگیر خرده به من حرم که آمده ام میل کربلا دارم 🔸شاعر: @alfavayedolkoronaieh🌱