چک برجام چگونه نقد میشود؟ ۲ 🌱هنگامی که رهبر در بهار سال ۹۲ یعنی چند ماه قبل از انتخابات و روی کار آمدن دولت روحانی، اجازه مذاکره مستقیم را علنی کرد جمله بعدیش این بود که ؛ اما من به این مسیر خوش بین نیستم. خوب چرا یک سیاستمدار کهنه کار مسیری را که خوش بین نیست، اجازه میدهد؟ بعدها معلوم شد یک فشار و درخواست جدی از جانب مسوولین وجود داشت. او صراحتا گفت هم احمدی نژاد و دولتش و هم هاشمی و اعوان و انصارش درخواست مذاکره داشتند. روحانی که بعدها علنا درخواست همه پرسی میکرد چون معتقد بود جو عمومی جامعه نیز موافق ادامه مذاکره است. این جو عمومی در آن دوران حتما وجود داشت و با فشارهای بیشتر ناشی از تحریم و روشن شدن نقصهای داخلی به سبب تحریم، جدی تر هم میشد. رهبر نیز پشت بلندگو به صراحت اعلام کرد من خوش بین نیستم اما برای آنکه مردم تجربه کنند و مسوولین تجربه کنند موافقت میکنم. هشت سال بعد او در انتهای کار روحانی به دولتش گفت:«این شد تجربه!» 🌱من اما یک سوال روشن پرسیدم که فکر کردن به آن، برای ما مهم است و آن اینکه چه چیزی باعث میشود رهبری زودتر از این تجربه، متوجه شود و علنا این مسیر را بی فایده بلکه به تعبیر خودش«مضر» بداند. ولو البته روشن است که برای آنکه همه مردم تجربه کنند پای ضرر این کار بایستد. ضرر هم که میگویم، یعنی کل دهه نود که قرار بود دهه عدالت و پیشرفت باشد، به دست مسوولینی که امید و اعتماد جدی به مسیر مذاکره داشتند، به فنا رفت. امروز را نگاه نکنید که نه دولت، توجهاتش بر مقوله برجام متمرکز است و نه مردم. کاملا حس و حال مردم در ابتدای دولت روحانی در نسبت با مذاکره با امروزشان قابل مشاهده و مقایسه است، بسیار متفاوت شده. اما این حس و حال تازه بعد از ده سال شکل گرفته، یک دهه لااقل از فهم رهبری عقب تریم، لااقل یک دهه. 🌱رهبری در سخنانی میگوید من برای یکی از مسوولین (که بعد معلوم شد جناب هاشمی هم بوده) استدلال کردم و او در شورای امنیت ملی گفت برای این استدلالها پاسخی هم ندارم. این یعنی جمع مسوولین هم استدلالها را شنیده بودند و هم جوابی نداشتند و باز اصرار داشتند. سوال آن است که چرا هاشمی و دیگران با اینکه استدلالهای رهبری را هم شنیده بودند باز معتقد بودند مسیر مذاکره و حل مخاصمه (یا به تعبیر هاشمی اینکه مشکلمان را حل کنیم با آمریکا) جواب میدهد؟ 🌱پاسخهای ساده ندهید خواهشا. این جماعت واقعا انقلابی بودند. سابقه دار بودند. همنشین رهبر بودند. با او بحثهای جدی کردند. اما سال نود و دو قبل از آنکه اوباما بخواهد نقض توافقات کند یا ترامپ بخواهد برجام را پاره کند، رهبری گفت اینها «نه قابل اعتمادند نه منطقی اند نه راست میگویند» او معتقد بود با دشمن هم میشود گفتگو کرد اما این دشمن به گونه ای است که حتی نمیشود با او گفتگو کرد و گفتگو با او مضر هم هست در مقابل تا چند سال مقامات دیگر که خوب و اهل عبادت و معنویت و هوشمند و با تجربه و چه و چه هم بودند اما معتقد بودند امضای کری تضمین است یا برجامهای بعدی را باید آغاز کرد. این تفاوت دلیلش چه بود؟ 🌱او چه میدید که دیگران نمیدیدند؟ چرا وقتی میگفت و آنها پاسخی نداشتند باز نمیپذیرفتند؟ چرا باید تجربه میشد تا بعد ده سال همه بفهمند هم عموم مردم هم خواص و مدیران؟ (مرحوم هاشمی اواخر عمرش تا مرزهای خلع سلاح ایران هم پیش رفت تا به خیالش دشمنی تمام شود. چرا؟) 🌱 باز هم تاکید میکنم پاسخهای یک خطی مثل خائن بودن مسوولین و نادان بودن و فحش و ناسزاهایی از این دست تحویل من ندهید. یا از آن سوی ایمان و چشم باطن بین و امثالهم درباره امام و آقا هم کار مرا راه نمیاندازد. اما تفاوت امام که این مسیر را «آب در هاون کوبیدن» میدانست و بعدها در گفتگوی رهبری و هاشمی معلوم شد او نیز با هاشمی و مسوولین در این موضوع اختلاف جدی داشته تا حدی که این سخن را علنی در پیام قطعنامه هم آورده، و همینطور تفاوت رهبری که فرمود به این مسیر خوش بین نیستم و مضر میدانم، با انقلابیهای حزب اللهی عادی و خواص و نخبگان و اهل اندیشه چه بود؟ آنها چطور فکر میکردند که زودتر از دیگران فهمیدند این مسیر منتج نیست؟ پ ن. از نکاتتان بهره خواهم برد. درباره این پرسش باز هم خواهم نوشت. @ali_mahdiyan