باغ ناصر دین
❤️رهبر حکیم پیر طریق دست نوشته های یک جوان بیست ساله سبزواری را دهها بار خوانده و بعد به کل امت نیز توصیه میکند که «مکرر» بخوانید. چرا؟ چرا وصیتنامه شهیدناصرالدین را باید خواند و اندیشید و البته نوشید؟
در نوجوانی فهم ابراهیم ع نوجوان را سهل و ساده تبیین میکند. او همه عشقها را و ابهتها را میبیند و نفی میکند. «انی لا احب الآفلین» به آنچه افول میکند عشق نمیورزم. «ناصرالدین» میگوید:«عشق اولیه مرا ارضاء نمیکرد...عشق را آموخته بودم اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه». عشق او را به معشوق راهنمایی میکند. اگر پی عشق را بگیریم صادقانه خواهیم رسید. یا حبیب قلوب الصادقین.
آری «یهدیهم ربهم بایمانهم» با عشق راه را خواهند یافت. «برهان فطرت» را عمل میکنند.«و اعبد ربک حتی یاتیک الیقین».
❤️ناصرالدین هم از حجب ظلمانی و هم حتی نورانی عبور میکند. میگوید از عشق به «دنیا و مال و منال» عبور کردم و بعد میگوید حتی از عشق به «مدرسه و دانشگاه » نیز عبور کردم. به قول حضرت روح الله: در میخانه گشایید به رویم شب و روز که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم
این شد یک سفر اما بعد او وارد در وادی وحدت میشود. او میگوید «امّا همه ی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو . (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون )»
اینجا است که خود را هم نمیبیند و میفهمد عشق او به خدا جلوه عشق خدا است به خودش: « در این مدت که فکر می کردم عاشق تو هستم اشتباه می کردم، این تو بودی که عاشق من بودی و من را می کشاندی» این همان است که فرمود «وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى»
❤️ناصرالدین ادامه میدهد: «بنده را چه که عاشق تو بشود (عَنقا شکار کس نشود دام باز گیر)»
این همان مصرعی است که همواره امام روح الله در کتابهای معرفتی خود در وصف ذات خدا به کار میبرد. آری در نهایت خواهیم گفت «ما عرفناک حق معرفتک.» دست ما به او نخواهد رسید.
حالا ناصرالدین خود را دوباره میابد اما اینبار فقر خود را زیر سایه همه آن حقیقت بینهایت. حالا دیگر ناصرالدین باید از آن عالم وحدت به کثرت برگردد و این جا است آن بی تابی که امام درباره امیرالمومنین سرور همه اولیای الهی میگفت. آری رجوع از وحدت به کثرت.وقتی سر به چاه میکردند و از فراغ معبود فریاد میکشیدند.
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان قال و مقال عالمی میکشم از برای تو
حالا دیگر همه زندگی شان و مبارزه شان تفسیر همین فریاد بود.
❤️بگذارید این جا به بعد را از جملات او بنوشیم:
«کمند عشقت را محکمتر کردی و مرا به خط مقدم عشق بردی ،در آنجا شراب عشقت را به من نوشاندی وچه نیکو شرابی بود . من هنوز از لذت آن شراب مستم . اولین جرعه ی آنرا که نوشیدم مست شدم ودر حال مستی تقاضای جرعه های دیگر کردم. امّا این بار تو بودی که ناز می کردی و مرا سر می گرداندی،پیاله ام را شکستی، هر چه التماس می کردم تا از حجاب ظلمانی بیاسایم ، ندادی و زیر لب به من خندیدی و پنهانی عشوه کردی اکنون من خمارم و پیاله به دست»
من فقط بخشهایی از وصیتنامه او را آوردم. این جوان همان است که رهبر حکیم ما میگوید
«جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی،وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام»
❤️این جوان یکی از فتح الفتوحات این انقلاب است. این جوان یکی از معجزات این مردم و امامشان است. ما هنوز نفهمیده ایم چه هستیم و چه داریم. سلام بر مسیر روح الله و خامنه ای حکیم. سلام بر مسیر نورانی این همه عارف جوان و مجاهد.
@ali_mahdiyan