امر سیاسی 🔺دیدم خیلی از دوستان ما کلیدواژه فیلسوفان سیاسی آلمان را انتخاب کرده‌اند به عنوان پرچم گفتمان خود. مقوله "احیای امر سیاسی". لیبرالیسم صحنه ای تصویر می‌کند که درش "آزادی" و "رقابت" صحنه‌گردانند و عملا باعث جلوتر افتادن عده ای از دیگران بدون جنگ و خون ریزی می‌شوند. اگر دیدید مفهوم جنگ و مبارزه را حذف کردند و به جای آن رقابت را قرار دادند احتمال بدهید بنا است وارد چارچوب غرب لیبرال شوید. اگر دیدید مفهوم جامعه و جهان و امر کلان را حذف کردند و به جای آن امر خرد و کارهای کوچک را قرار دادند، باز نگران همین موضوع باشید. اگر دیدید شما را در بستر یک صحنه روالمند عادی قانونی قرار میدهند و برای نقطه های بحران و استثنا ایده ای ندارند، و نقش حاکم را صفر کردند باز نگران همین نکته باشید. 🔺 لیبرالیسم انسان را مثل بهائم میپسندد. زندگی در دالان‌های کوچک ابهام و مشغولیتهای خرد و کوچک و آرزوهای شخصی. این زندگی متوجه نمی‌شود که به نام رقابت، کانون‌های ثروت و قدرت شکل می‌گیرد و فربه می‌شود و قد می‌کشد و آنگاه همو برایتان قانون می‌گذارد و حاکم پشت پرده ای می‌شود. لیبرالیسم روی واقعیت پرده ای از نفاق و حماقت می‌کشد که شما پشت سر حقوق و تکالیف و قانون، مقوله قدرت و جنگ را نبینید و دوشیده شوید در حالیکه حواستان به چمنزار است. کار خیر کنید در این بستر، کمک به همان کانون‌های ثروت و قدرت و نفاق است. 🔺ابزار جدیدشان امروز چیست؟ حیات مجازی و رسانه‌ای. او شما را در این بستر مشغول می‌کند به خودتان، به تمایزات و اختلافات خردتان، کم کم از هم غایب میشوید، امر کلان را نمی‌بینید بلکه خود را میبینید، حاکمیت مطلق پشت صحنه مجازی را نمیبینید، اسیر روالهای دنیای مجازی می‌شوید و همگی مشغول یک رقابت مسخره کسب شهرت می‌شوید. 🔺امر سیاسی با این توضیح ممکن است جذاب به نظر بیاید ولی این تصویر از امر سیاسی شما را از متن زندگی جدا میکند، از طبیعت انسانی و حیوانیت انسان دور می‌کند، حال آنکه طبیعت و حیوانیت بستر رشد انسان است. این نگاه نسبت به مفهوم زندگی نامهربان است، نسبت به مفهوم خانواده بی تفاوت است، اینها را سیاسی نمیداند، کلمه پیشرفت را به زبان نمیآورد، عدالت را بیشتر به معنای سلبی‌اش یعنی نفی ظالم و مفسد می‌فهمد و نه ایجابی. مفهوم امر سیاسی یک فهم چپ و ناقص به حیات شما می‌دهد. با این گفتمان تاب نمی‌آورید. طرفدارانی تخیلی و احساسی شبیه صحنه نازیسم ایجاد میکنید، همان بستری که این فلسفه درش رویید، عموم مردم را نمی‌توانید با خود همراه کنید، تک تک این مفاهیم استرس‌زا و عذاب آور است حق هم دارند چون مثل زندگی رهبانی مسیحیت که نفی زندگی طبیعی می‌کرد به نام معنویت‌، این نفی زندگی طبیعی می‌کند به نام مبارزه کلان. 🔺احیای امر انقلابی امام اما، اینگونه نیست. او می‌گفت همین زندگی شخصی را با رویکردی کلان و توجه به دشمن و توجه به قدرت انجام دهید تا رشد کنید، همین زندگی خانوادگی را. همانطور که درباره معنویت نیز چنین میگفت. چرا؟ چون بستر امر انقلابی بلوغ و ارتقا و رشد معنوی است. هر کس می‌تواند در یک بستر طبیعی اما معنوی کمک کننده پیشرفت کشور باشد و ایجاد کننده عدالت. جنگ حتی در چنین بستری فهم میشود، جنگ به شما هویت می‌دهد اما نه با نفی دیگری بلکه جنگ خود برخاسته از یک دارایی عمیق هویتی است که در شما وجود دارد، دستنوشته های حاج قاسم را مرور کنید. 🔺بگذارید در ایام ما بعد انتخابات این نکته را هم اشاره کنم. بستر گفتمانی که سعید جلیلی از آنجا برخاست بیشتر شبیه اندیشه های انقلابی امام بود لکن این گفتمان با نگاه و گفتمان چپ به امر سیاسی توسط برخی از نزدیکانش نفله خواهد شد ، پذیرش اجتماعی هم نخواهد داشت. در دو قطبی ها هم شکننده خواهد بود، ساده نگیرید وقتی تمرکز از رویکرد اثبات کننده و ایجابی "نقش پر شکوه برای هر ایرانی" و "جهش ایران"، به سمت تمرکز بر رویکرد نفی کننده "دولت سوم روحانی" سوق پیدا کرد. چون جلیلی جماعتی را نداشت که سخن نوی او را تبیین کنند و جذاب و حیات بخش به دست مردم برسانند، لذا مساله بالعکس شد برای او. حالا هم در ادامه فضای سرخوردگی هواداران او را داریم به جای عزم بر ادامه مسیر، فضای متهم کردن اقوام و دیگر افراد را داریم به جای نقد علل عدم فهم و پذیرش گفتمان خودی. @ali_mahdiyan