سلام دختر سردارم. امروز عکس دست بریده پدرت را بالا بردی و یک جمله کوتاه نوشتی و جانم را سوزاندی. کنار دست بریده اش نوشتی «هزینه میدان برای دیپلماسی...»
از وقتی اندرون مدیران دولت به تماشا کشیده شده، همه اعتراض ها به این بود که چرا پنهان ما را بر ملا کردند، و هیچ کس از محتوای این سخنان عذرخواهی نکرد. سردار ما نماد هویت ما بود نماد نظام امامت و امت ما بود. نظام ما پشتیبان شما نبود، آن روز که با عجله برایمان چند کاغذ پاره هدیه آوردید که با چند خط خط بی فایده بودنش برملا بود، نظام نگهتان نداشت، امینتان ندانست. پشتیبانتان نبود. احترامتان نکرد؟ نظام را مقابل معیشت مردم قرار دادید علت گرفتاری مردم قرار دادید. نظام را جاده صاف کن روسیه دانستید. نظام را محترمانه البته، بی حرمت دانستید، که خود را توجیه کنید. امان از این استکبار تلخ در جانتان که تلخ تر از حتی اندیشه های غرب گرا و استکبار گرایتان است. و چقدر این نظام مقتدر این مرد میدان، غریب است و مظلوم.
خانم ! این ها اصلا چطور عذرخواهی کنند. از چه چیز عذر خواهی کنند. از هویتشان؟ هویتشان که میزان محبوبیت را با ارقام و آمار چرتکه میاندازند و قهرمان شدن را در میان میدان و یا دیپلماسی جستجو میکنند؟ و فکر نکردند محبوبیت آنجا است که یک امت هویتش را در سیمای قهرمان ببیند. قهرمان ما اگر مرد دیپلماسی هم بود عزیز جان ما بود. نماد هوش ایرانی و شجاعت و معنویت و ندیدن خود و فدا کردن آبرو بود. او «مرد» این «میدان» بود.قهرمان ما به میدان نبود که قهرمان بود به مردانگیش بود که قهرمان بود او به میدان آبرو میداد. نه میدان به او.
دختر سردار! عکس دست پدرتان و جمله شما را که دیدم، حقیقتا ترسیدم. احساس کردم دارم مزه قیامت را میچشم. طعم« یوم تبلی السرائر» را . احساس کردم دست بریده پدرت را در صحرای محشر بالا برده ای و فریاد میزنی، مرد میدان من فدای رفاه تان، فدای نترسیدن دخترانتان، فدای سیلی نخوردن مادرانتان، فدای دیپلماسی تان، و بعد ما سرهایمان را چطور بالا بگیریم از خجالت که دیدیم غربت و مظلومیت نظامی را که او حرم میدانستش.
@ali_mahdiyan