بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم 📌 پایان عقل‌سُرخ ☘در مباحثه اصول‌فقهی که با آقاسید داشتم، ذیل بحث اصول‌لفظیه، یک نتیجه‌ی جالبی گرفتیم و آن اینکه بازگشت همه‌ی اصول لفظیه به این اصل بر می‌گردد که: "آدم‌ها در هر جایگاهی که قرار بگیرند، می‌کوشند از جایگاه‌شان دفاع و حفاظت کنند". یعنی مثلا اگر من در موضع یک آدم حکیم باشم -خواه در پیش‌خودم، خواه در نگاه مخاطبین-، حرفی می‌زنم که حکیم‌بودنم حفظ شود. یا اگر در مقام شوخی باشم، حرف جدی نمی‌زنم و می‌کوشم طنازبودنم را متناسب با شرایط به‌نحواحسن تثبیت و حفظ کنم. ☘بعدا دیدم گافمن در نظریه نمایش‌اش، با استعاره‌ای زیبا می‌گوید آدم‌ها در صحنه‌های مختلف زندگی، نقش‌های گوناگونی بازی می‌کنند. هرکسی روی صحنه می‌رود، به بهترین شکل از تکنیک‌های صحنه استفاده می‌کند تا نقش‌اش را بازی کند: "مردم نسبت به این‌که دیگران چگونه آن‌ها را می‌بینند، حساس هستند، و از شکل‌های متعدد مدیریت تصویر استفاده می‌کنند تا دیگران را وادار کنند واکنش‌های مطلوب و دلخواه آن‌ها را نشان دهند." (جامعه‌شناسی گیدنز: ص۱۳۸) ☘من در آستانه‌ی ۳۰سالگی -که شاید نیمه‌عمر من باشد- می‌خواهم نقش/رُل/مقام را عوض کنم. من تا امروز نقش خودم را یک آدم فرهیخته‌ی کنشگر در میدان علم می‌دیدم؛ می‌خواستم یک استادِ فعال در علوم انسانی اسلامی بشوم و باشم. خودم را برای یک استاد حرفه‌ای آماده می‌کردم. ☘خب، طبیعی هم هست که متناسب با این نقش، فعالیت می‌کردم؛ می‌خواندم و می‌نوشتم و از این نقشم دفاع می‌کردم و می‌کوشیدم بهترینِ این صحنه جلوه کنم. ☘لازمه‌اش هم این بوده، من حتی در ذهنم هم می‌ترسم آزاد فکر کنم! این بدترین نوع اسارت است!! همیشه -حتی در پستوی ذهنم- یک جمع فرهیخته دور میز نشسته‌اند و افکارم را نقد علمی می‌کنند؛ و من حرفی نمی‌توانم بزنم و چیزی بنویسم، جز وقتی از زیر دست این اعزه رد شده باشد. حالا می‌خواهم زیر این میز بزنم! ☘اما امروز در سلامت کامل عقل، از این نقش استعفا می‌دهم. دیگر نمی‌خواهم خودم را در این مقام تعریف کنم و نقش فرهیخته بازی کنم. دیگر نمی‌خواهم با رعایت قواعد صحنه‌ی آدم‌های خیلی‌عاقل، خودم را در جمع‌شان فرو کنم و آدابی رعایت کنم که آن‌ها من را از خودشان بدانند. ☘شاید این حرف باعث نگرانی اهالی فرهیختگی شود اما من به هیچ عنوان جسارتی نمی‌کنم و خود را لایق نگرانی نمی‌بینم. آقا امام سجاد تعبیری در دعای ابوحمزه تعبیری را تکرار می‌کند که زبان حال من است: "مَا أَنَا يَا رَبِّ وَ مَا خَطَرِي" یعنی من کی‌ام و چه ارزشی دارم؟ من هیچ سمت رسمی و عنوان خاص از جایی ندارم و هیچ مرجعیتی برای کسی ندارم که پیاده‌شدنم از این اتوبوس و زبان‌درازی‌ام به اعضای آن، خراشی روی کسی یا چیزی بیندازد! ☘پایان بازی این نقش و اعراض از این مقام، مساوی است با پایان ماموریت کانال عقل‌سُرخ. بنابراین وظیفه‌ی انسانی و اخلاقی خودم می‌دانم این پایان را اعلام کنم تا بیش‌ازاین وقت اعزه مخاطب را در این کانال تلف نکنم. ☘در صحنه فرهیختگی، مخاطب بیشتر کانال، مثل پامنبری بیشتر، خوشحالم می‌کرد؛ اما دیگر اشتیاقی به تعداد ندارم. بعضی از خیلی‌فرهیخته‌ها را خودم حذف کردم. مابقی اعزه انتخاب با خودشان است! ☘من می‌خواهم خودم باشم: یک آدم خیلی‌معمولی با درجات بالایی از حماقت. دوست دارم خودم را در یک جمع رفقای صمیمی‌ام تصور کنم که بی‌آلایش دری‌وری بگویم. علی ابراهیم‌پور نگارش: اردیبهشت۱۴۰۲ ارسال: ۲۸خرداد۱۴۰۲ @aliebrahimpour_ir