یه روز صبح متوجه میشی صداهای جدیدی از توی کوچه میاد! سرک می‌کشی و میبینی اووّه! یه ماشین گنده و عجیب و غریب زرد رنگ با یه کامیون اومدن توی کوچه و هر هر هر دارن صدا میدن و دود می‌کنن. چندتا آدم غریبه هم جلو خونه همسایه ایستادن، دو نفرشون که کت شلواری‌ان کنارتر ایستادن و حرف میزنن. یکیشون سوییچ ماشینش تو دستشه و همینطور که حرف میزنه تکونش میده. اون یکی هم داره یه چیزیو توضیح میده و برای این کار هی دستاشو بالاپایین میکنه. این طرف‌تر یه آقای سبیلو وایستاده و داره با صدای بلند کارگرا رو صدا میکنه. آخه تاج کامیون به کابل گیر کرده و باید با یه تیکه چوب سیم رو بگیرن بالا که کامیون بتونه بیاد جلو. خلاصه که کوچه حسابی شلوغه چند لحظه بعد چند نفر از همسایه‌ها هم میان بیرون قبل از این که بحث کارشناسی همه شروع بشه، متوجه بچه محلها میشم که اونام اومدن و با ذوق دارن ماجرا رو تماشا میکنن. در دوره‌ای که... ادامه در پست بعد . . . @alimiriart