امروز خاطره ندارم می‌خوام براتون یه کم تاریخ بگم دو سال بعد از جنگ بدر،حدود سال چهارم هجری،زنی به نام «ساره» که به خوانندگی اشتغال داشت،از مکه به مدینه پیش پیغمبر اومد پیامبر ازش پرسیدن مسلمون شده‌ای؟ گفت نه! پرسیدن اومدی مسلمون بشی؟ گفت نه! پیامبر سوال کردن پس چرا به اینجا اومدی؟ ساره گفت:شما همیشه حامی و پشتیبان ما بودید.حالا دیگه من پناه و پشتیبانی ندارم.اومدم بهم کمک کنید.نه لباسی دارم،نه مرکبی و نه پولی که زندگیمو بگذرونم پیامبر گفتن:تو مکه که بودی آوازه خوان جوانان مکه بودی...چطور شده که محتاج شدی؟ ساره گفت:بعد از جنگ بدر،کسی برای آوازه خوانی سراغ من نمیاد.همه فراموشم کردن و زندگیم به سختی افتاده پیامبر دستور دادند به اون زن کمک کنند بهش پول و لباس و مرکب داده و به سمت مکه راهی کردند چیزایی که من از این ماجرا میفهمم یکی اینه که این زن مشرک آوازه‌خوان،زمانی که پیامبر خدا در مکه بودند،از حمایت و پشتیبانی ایشون بهره‌مند بوده دوم این که شرایط طوری بوده که یه زن خواننده بت پرست،راحت میومده پیش رییس حاکمیت مسلمین و بدون این که مجبور باشه دروغ بگه یا تظاهر کنه،خیلی راحت گفته مسلمون نیستم و نمیخوام هم مسلمون بشم!فقط اومدم کمکم کنید! و هیچ احساس ترسی هم نداشته سوم این که پیامبر کمترین فشار یا جهت گیری نکردند که این زن توبه کنه،یا اسلام بیاره.مثلا نگفتن اگه مسلمون بشی بهت کمک میکنم.بدون هیچ قید و شرطی اونو پذیرفتن و کمکش کردند منبع روایت:کتاب الحیاة جلد نهم ص 232 چاپ اول به نقل از مجمع البیان @alimiriart عکس ها و داستان های بیشتر 👇 https://eitaa.com/joinchat/1049624617Cb56a7be9f6