زندگى با قرآن ۴ دی  ۱۴۰۲   «قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ ۚ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا»   اگرچه فراموشی امری است که در ظاهر، بدون اختیار انسان صورت می‌گیرد و انسان تقصیر و قصوری در آن ندارد، اما در عالم واقع، نه چندان بی دليل است و نه دليل واحدی دارد! در این آیه وقتی موسی(ع) و همراهش متوجه می‌شوند که غذایشان را در منزلگاه قبلی جا گذاشته‌اند، اعلام می‌دارد: «وَمَا أَنْسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ» این نسیان و فراموشی من از شیطان بود.   در آيات قبل و بعد از اين آيه نيز چندين بار به فراموشى، در حالات مختلف اشاره می‌كند: «فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا» قبل از آن هم، اين نسيان به هر دوى آن‌ها نسبت داده می‌شود و بعد از اينكه موسی(ع)، خضر(ع) را ملاقات می‌كند، قرار می‌شود كه سؤالى نپرسد، اما خضر(ع) عملی انجام می‌دهد كه موسی(ع) نمی‌تواند صبر كند و دليل آن را سؤال می‌كند. خضر(ع) به او می‌گويد: «قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» آیا نگفتم نمی‌توانى صبر كنى؟! موسی(ع) در جواب می‌گويد: «لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا»؛ باز هم اين امر را به نسيان نسبت می‌دهد و در‌خواست می‌كند كه مرا مؤاخذه نكن و در كارم به من سخت نگير. واقعيت امر اين است كه اصل نسيان، از شيطان است و در اثر كارهاى خود انسان! نسيان بطور معمول، در اثر اين است كه انسان در مشغوليت‌هاى روزمره‌ای كه دارد، آن چيزى را كه می‌داند، فراموش كند. اين غفلت ناشى از اعمال انسان است، اما اينطور نيست كه خداوند انسان را رها كند؛ اگر مصلحتى و دليلى وجود داشته باشد كه اين نسيان به ضرر انسان باشد، خداوند راهى براى او ايجاد می‌كند كه اين فراموشى‌اش از بين برود. اگر در زندگى خود دقت كنيم، به‌خوبى می‌توانيم ببينيم كه چه بسیار جاهايى وجود داشته است كه بطور طبيعى جاى فراموشى ما بوده، اما هرگز دچار فراموشى نشده‌ايم. اين عدم غلبه‌ى نسيان بر انسان، در جايى كه بطور معمول نسيان دارد، گاهى از جانب شيطان و گاهى از جانب پروردگار است؛ در جايى به‌ دليل مسيرى كه انسان می‌رود، خداوند جلوى اين نسيان را می‌گيرد و امكان دخالت شيطان در آن را سلب می‌كند و در جاى ديگه اين امر را رها می‌كند. اين رها كردن هم بدون دليل نيست؛ همين‌طور كه در اينجا وقتى موسی(ع) و جوان، ماهى را فراموش كردند، ماهى ناگهان زنده می‌شود و در آب شناور می‌شود و راهش را طى می‌كند و می‌رود! اين علامتى می‌شود براى آن‌ها، و اين نسيان از جانب شيطان است. اما اينكه خداوند اذن می‌دهد كه اين نسيان رخ دهد، بدليل مصلحتى است كه در اين علامت هست. شيطان گرچه عصيان پروردگار را انجام می‌دهد اما همين عصيان هم بدون اجازه‌ى او امكان‌پذير نيست. اين اجازه را خداوند، زمانى می‌دهد كه در اثر دخالتش در كارهاى ما، براى ما مقدمه‌ای يا دركى پيدا ‌شود كه امكان رشد بيشترى برايمان فراهم‌ آورد. اجازه يافتن شيطان براى دخالت در كار ما نيز، بنا بر مصالحى است كه براى رشد ماست. جايى كه اين مصالح وجود نداشته باشد، او اجازه دخالت پيدا نمی‌كند. اين امر تا زمانى ادامه پيدا می‌كند كه انسان به شقاوت برسد و اميد هدايت از او قطع شود و سرسپرده شيطان شود. اما تا وقتى به اين مرحله نرسيده، پيوسته خداوند به اشكال و راه‌هاى مختلفى كمكش می‌كند؛ با دخالت‌ها و نسيان‌هايى كه از طريق شيطان حاصل می‌شود، علائمی‌ كه غير عادى هستند، رسيدن خضری(ع) كه به ما كمك می‌كند، ايجاد فرصت‌هايى كه در آن‌ها انسان می‌تواند خود را بيازمايد و نصيحت خضرهايى كه در مسير انسان قرار می‌گيرند و توضيحاتى كه براى انسان دارند...   «قَالَ إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا» اين مرحله‌ای است كه تو ظرفيتش را پيدا نكردى و نمی‌توانى بر آن صبر كنى. «وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَىٰ مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا» در آن چيزى كه احاطه معرفتى و ظرفيتى پيدا نكردى، امكان صبر برايت وجود ندارد! ما نيز اگرچه همراه هستيم، اما اين همراهى از عمق وجودمان نيست. «قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا» با اينكه خضر(ع) توضيح می‌دهد كه اين امكان براى تو نيست، انسان بجاى اينكه از آن روشنايى مسيرى كه برايش ايجاد شده استفاده كند، بر امر خود اصرار می‌كند. باز هم براى او راه را باز می‌كنند؛