زندگى با قرآن ۲ بهمن  ۱۴۰۲   «مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ كَتَبْنَا عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ»   اين دنياى ظاهرى و نشئه‌اى كه ما در آن زندگى می‌كنيم، دنياى سيطره كميت است و هرچه كه آخرالزمان نزديك‌تر می‌شود و علم و تمدن ظاهرى پيش می‌رود، اين سيطره بر عقل، روح و فكر ما بيشتر و كامل‌تر می‌شود و سبب می‌شود كمتر از حقيقت جهان، دركى داشته باشيم. سيطره كميت، ما را ظاهربين، بيرون‌گرا، از خود بيگانه و بى‌توجه به حقايق جهان می‌كند. حقيقت جهان، فراتر از كميت است؛ كميت، محدوديتى است كه ما در اين جهان داريم و از طريق آن نگاه می‌كنيم و می‌سنجيم كه چقدر دستاورد داريم، چقدر كار كرديم... همان‌طور كه در مديريت، سياست و اداره اين جهان، تعداد اندكى هستند كه سرنوشت را تعيين می‌كنند، در عالم واقع و حقيقت هم نفس‌هاى اندكى هستند كه بر جهان حاكم هستند؛ نفس‌هاى اندكى كه بخاطرشان و به سبب پاكی‌شان، آسمان بر زمين سقوط نمی‌كند و بركات از آسمان می‌بارد و هنگامی‌كه اين نفس‌ها دچار مشكل می‌شوند، جهان از نزول باران و رحمت محروم می‌شود.   همين گونه كه در اين جهان ظاهرى، فشار دادن دكمه‌اى موشكى را از نقطه‌اى بلند می‌كند و بر دوردست فرود می‌آورد و تخريب‌هاى فراران را سبب می‌شود، يا بالعكس، با فشار دادن دكمه‌اى سفينه‌اى به آسمان می‌رود و در دوردست‌ها، در كره و ستاره‌اى فرود آيد و آورده‌های زيادى حاصل می‌كند، در عالم باطن نیز چنين است. اما چون ما تحت سيطره كامل كميت، ظاهربينى، بيرون‌گرايى و از خود بيگانگى هستيم، نمی‌توانيم ببينيم كه چگونه حركت كوچكى در اين جهان قادر است سرنوشتمان را در عالم باطن تغيير دهد. چراکه اطلاعى از عالم باطن نداريم و گرفتار ظاهر هستيم.   اين جاست كه قرآن می‌فرمايد كشتن و يا احياى يك نفس، مانند اين است كه تمام مردم را از بين برده يا زنده كرده باشى! اين اشاره اى به بخشى از حقيقت جهان است. احياى حقيقى، احياى روح است؛ كسى كه روحى را احيا می‌كند، كسى كه كمترين اثرى در احياى انسانيت، در اين جهان می‌گذارد، چنان اثرى در عالم دارد كه هرگز خودش متوجه نمی‌شود. بالعكس كسى كه در اين جهت كوتاهى می‌كند، كارى كه بايد را انجام نمی‌دهد يا عملى خلاف آن انجام می‌دهد، در اماته و مرگ يك انسان شريك است؛ كه حقيقت آن، مرگ روحى است كه پيوسته در حال وقوع است و ما در آن سهيم هستيم!  كوتاهى ما مانند اين است كه در اختلال گردش جهان پيوسته دخيل، شريك و مجرم هستيم.   حقيقت احيا، احياى انسانى است و بالاترين احياى انسان، احياى خود است. كسى كه خود را احيا نكرده ولى به مربيگرى و راهنمايى می‌پردازد و شروع به قضاوت و ادعا در مورد ديگران می‌كند، در حالی‌كه خودش را كه در دسترس است، فراموش كرده است، در حال مختل كردن جهان، نابودى آن و كشتن مردم است، در حالى‌كه خودش متوجه نيست!   اما برعكس، كسى كه قدمی‌كوچك در جهت فرزندش، دوستش و بيش از همه در جهت خودش بر می‌دارد، جهان را احيا می‌كند، ظهور را نزديك می‌كند و فرج را كامل می‌كند. انسانى كه وجودش همچون خورشيدى در حال درخشش است، پيوسته در حال تغيير جهان است؛ با وجود اين‌كه كار خاصى نكند و در جايى نشسته باشد.   در مورد حضرات معصومين(ع) از جمله امام جواد(ع)، امام‌هادى(ع) و امام عسكرى(ع) كه هميشه در حصر بودند نیز، وقتى انسان، ظاهر را نگاه می‌كند، بنظرش می‌رسد كارى نكرده اند و دستاوردى ندارند، اما اين قضاوت، بر اساس سيطره كميت بر نگاه ماست. در حالى‌كه حقيقت آنها، تشعشعى است كه به اين جهان ساطع كرده اند و ما پيوسته در حال استفاده از آن هستيم. راه براى ما باز است و يك حركت كوچك، لحظه اى توجه براى ما كافی است. اما انسانى كه گرفتار ظواهر است و به زندگى حقيقى توجه ندارد، وقتى ميلاد امامان می‌آيد، رهنمودى از زندگى ایشان نمی‌گيرد و نگاهى نمی‌كند، و اكتفا می‌كند به كارهاى ظاهرى كه پيوسته به نام دين و انسانيت به دنبالش است وبا خود فكر نمی‌كند كه ايشان، چطور اين‌قدر اثر گذار بودند.   👇👇