💠 ... در تورات قضيّه قربانی کردن ابراهیم فرزند خود را بدینقرار است : و حدث بعد هذه الأمور أنّ اللّه امتحن إبراهیم . فقال له یآ إبراهیم ... ‌‏(تورات سفر تکوین اصحاح ۲۲ از جمله ۱ تا جمله ۱۴) ‌‌‏(و پس از این امور چنین پیش آمد که خداوند ابراهیم را امتحان کرده و به او گفت یا ابراهیم ، ابراهیم گفت : اینک من اینجا حاضرم . خدا فرمود : یگانه فرزندت اسحاق را که دوست داری بگیر و برو به زمین مريّا و او را مذبوح ‌‌‏(قربانی ‌‌‏شده) در بالای یکی از کوه هائی که به تو نشان می دهم قرار بده . ابراهیم شب را صبح کرد و الاغش را آماده نمود و دو نفر از غلامانش و فرزندش اسحاق را برداشت و هیزمی را برای عمل ذبح آماده کرد و برخاست و به آن موضعی که خدا به او فرموده بود رفت و در روز سوم ابراهیم چشمانش را باز کرد و به بالا نگریست و آن موضع را از دور دید . ابراهیم به دو غلامش گفت : شما در اینجا با الاغ بنشینید . امّا من و فرزندم به آن موضع می رویم و سجده می کنیم و سپس بسوی شما بر می گردیم . سپس ابراهیم هیزم مربوط به ذبح را برداشت و به اسحاق حمل کرد و آتش و کارد را به دستش گرفت . و هر دو باهم رفتند . و اسحاق با ابراهیم گفتگو کرد و گفت : ای پدر . ابراهیم گفت : اینک من اینجا حاضرم ای فرزندم . اسحاق گفت : این آتش و هیزم ، پس کو بره برای ذبح ؟ ابراهیم گفت : ای فرزند من ، خدا بره را برای ذبح می بیند . و هر دو با هم رفتند . وقتی که ابراهیم و فرزندش بموضعی رسیدند که خدا فرموده بود ابراهیم در آنجا قربانگاهی ساخت و هیزم را مرتب کرد و فرزندش اسحاق را بست و در آن قربانگاه روی هیزم نهاد . سپس ابراهیم دستش را دراز کرد و کارد را گرفت تا فرزندش را ذبح کند . فرشته خداوندی از آسمان صدا کرد و گفت : ابراهیم ، ابراهیم . ابراهیم گفت : اینک من در اینجا حاضرم . فرشته گفت : دست بطرف فرزند دراز مکن و هیچ کاری درباره او انجام مده زیرا من حالا دانستم که تو از خدا می ترسی و یگانه فرزندت را از خدا دریغ نداشتی . سپس ابراهیم چشمانش را بلند کرد و ناگهان قوچی را در پشت سرخود دید که در جنگل از دو شاخش گرفته شده است . پس ابراهیم رفت و قوچ را گرفت و برای ذبح بجای فرزندش در بالا نهاد . پس ابراهیم اسم آن موضع را یهوه یرأه ‌‌‏(خدا او را می ‌‌‏بیند) نهاد . حتّی امروز گفته میشود آن موضع در جبل الرّبّ یری ‌‌‏(کوه ‌‌‏خدا) دیده میشود ‌‌‏.) 💠 داستان ذبح فرزند در قرآن بدینقرار است : وَ قَالَ إِنِّی ذَاهِبُ إِلَی رَبِّی سَيَهْدِینِ ...‌‌‏ (الصّافّات آیات ۹۹ تا ۱۰۷) ‌‌‏(و ابراهیم گفت : من بطرف پروردگارم می روم و او مرا هدایت خواهد کرد . پروردگارا ، از صالحان برای من عنایت فرما . پس ما او را به فرزندی بردبار مژده دادیم . وقتی که فرزند ابراهیم در دامان پدرش به دوران جوانی رسید ، ابراهیم گفت : ای فرزندم ، در عالم رؤیا می بینم که تو را ذبح می کنم ، نظر کن ‌‌‏[در این امر] ببین که چه می بینی . فرزند ابراهیم گفت : ای پدر ، آنچه که به تو امر می شود انجام بده ، اگر خدا بخواهد مرا از بردباران خواهی یافت . وقتی که ‌‌‏[پدر و فرزند] تسلیم امر خدا شدند و ابراهیم فرزندش را ‌‌‏[برای قربانی] بر پیشانی خواباند ، ما او را ندا در دادیم که ای ابراهیم ‌‌‏[آنچه که] در خواب به تو دستور داده شده بود بجای آوردی . ما بدینسان نیکو کرداران را پاداش می دهیم . قطعا این بود آزمایش آشکار . و ما ذبح عظیمی را بجای فرزند ابراهیم پذیرفتیم ‌‌‏.) 🍃 علامه محمد تقی جعفری ، ، جلد ۱۷ ، خطبه ۹۴ 🌿استاد علامه محمدتقی جعفری🌿 @allameh_jafari