🔹 ادامه/ اگر از هر دو دسته تکاپوگران تحولات بپرسیم: که شما برای کدامین هدف دست از خوشی های زندگی برداشته و دائما در زجر و ناگواری ها بسر میبرید و تردد در مرز زندگی و مرگ را به رختخواب های گرم و نرم ترجیح داده بجای سر نهادن به بالش های پرنیان سر بر زمین میگذارید و آسایش را از خود سلب می نمائید؟ بنظر شما پاسخی را که این تکاپوگران خواهند داد، چیست؟ آیا خواهند گفت: ما بهمه ناگواری ها تن میدهیم و زیر خاک را با همه هشیاری و آزادی بر روی خاک ترجیح می دهیم، برای اینکه مردم در دروغ گفتن آزاد باشند و بتوانند با خاطری آسوده ارزش فعالیت های فکری و عضلانی انسانها را ساقط نموده، دست استثمارگران ضد بشری در استثمار انسانها آزاد باشد، در کامیابی از شهوات با هیچ مانعی برخورد نکنند، از نردبان خود خواهی پله به پله بالا روند و ما با کمال هشیاری و آزادی همه لذایذ و امتیازات زندگی را بر خود تحریم می کنیم تا یکه‌تازان میدان تنازع در بقا بیایند و هشیاری ها و آزادی های مردم را مطابق خود خواهی هایشان قالب گیری کنند؟ گمان نمیرود حتی یکنفر از کاروانیان شهدای تحولات تکاملی تاریخ، چنین پاسخی را به شما بدهد. اگر از آن انسانها که در طول تاریخ دنبال رهبران راستین خود را گرفته و با تمام موجودیت در جاذبه شخصیت رهبران قرار گرفته‌اند، بپرسید: رابطه شما با این رهبر که هستی خود را وابسته هستی او نموده‌اید، چیست؟ چه پاسخی جز این خواهد داد که این رهبر پیشتاز عامل تحقق حیات معقول انسانها است. ممکن است پاسخ دهنده از تحلیل این پاسخ به اجزای دقیق و ریشه‌های اولیه آن عاجز بماند، و از اطلاعات و دانش های مربوط به عناصر آن شخصیت ناتوان بوده باشد، ولی درک او درباره تجسم حیات معقول در وجود رهبر، درک کامل و سازنده باشد. اغلب بینایان آفتاب را می بینند و از نور و حرارت آن بهره‌ور میگردند، بدون اینکه درباره عناصر تشکیل دهنده و فعالیتهای متنوع آن درک مشروحی داشته باشند. مثل اینان در سه بیت زیر از جلال الدین توضیح داده شده است: پَر کاهم در مصاف تند باد خود ندانم در کجا خواهم فتاد پیش چوگانهای حکم کن فکان میدویم اندر مکان و لا مکان هر چه هست و این حرکت مرا از هر سمت که ببرد بالاخره این را یقین میدانم که دنبال آفتاب میروم. گر هلالم گر بلالم میدوم مقتدی بر آفتابت میشوم امروزه این حقیقت در تاریخ ثبت شده است که مردم فراوانی دل به رهبر بزرگشان میدهند و میگویند: بیا این دل ما، اینان دل به یک فرد از انسان با مشخصات مخصوص و قیافه و لباس ویژه نمیدهند، اینان دل به ادامه حیات تجسم انسانیت میدهند که سالیان متمادی در نمودار شدن این تجسم زبانه‌ها کشیده است. این دل دادن و دست شستن از حیات، پاسخ عملی پوچ گرایان و سرخوشان ‌‌‏(هدو نیست ‌‌‏های) قرن ما است که دل ها و مغزهای مردم جوامع را با فرمول ‌‌‏(هر کاری که داری، انجام بده، مرگ فرا ‌‌‏میرسد) از احساس حیات خالی نموده، بصورت وسایلی در اختیار خود خواهان قدرتمند قرار داده‌اند. 🌿 علامه محمد تقی جعفری،‌ ، خطبه ۲۷ 💠 @allameh_jafari