ارزش فعالیت های جناب شیخ و جایگاه مکتب ایشان زمانی مشخص می شود که آگاهی اجمالی نسبت به فضای تاریخی قبل از ایشان داشته باشیم. لذا مقدمتا باید به فضای قبل از ظهور مکتب شیخ نگاه اجمالی داشته باشیم.
سیر علم اصول به اعتباری به دو دسته تقسیم میشود، قبل از نهضت اخباریان و بعد از آن. اخباریون توجه زیاد و به عبارتی افراط در عنایت به روایات داشتند و مع الاسف این توجه توام با کم دقتی بوده. بنابراین جوهرۀ اخباری گر و نظام آن عبارت است از «تمسک افراطی به روایات توام با کم دقتی».
این نهضت اخباریان چندان بی ثمر هم نبوده. اولا از آنجایی که تنها منبع اخباریان روایات بوده، این امر باعث تسلط ویژه آنها بر روایات شده بود که در نتیجه سبب نوآوری هایی در این زمینه شد از جهت تالیف و جمع آوری و دسته بندی روایات. ثانیا اشکالاتی که اخباریان بر اصولیان وارد کردند و خرده گیری هایی که به مباحث علم اصول کردند باعث بازسازی و رفع نواقص این علم شد.
اساسا هر نهضتی که ظهور می کند و باعث می شود که نهضت قبلی کنار برود یا ریشه در سست بودن بنیان های نظام قبلی دارد، یا عدم تنقیح صحیح مطالب آن. در ماجرای نهضت اخباریان هم همین طور بود، هم مباحثی بود که مبانی صحیحی نداشت و بی دلیل بسیاری از رویات از دایرۀ ادله خارج شده بودند، و هم برخی از مباحث به خوبی منقح نشده بودند که مورد هجمه اخباریان واقع شده بود.
علی ای حال، وحید بهبانی عهده دار بازسازی علم اصول شد و مطالب صحیح اخباریان را گرفت و علم اصول را منقح کرد و اشتباهات و افراط های آنها را هم تبیین و رد کرد.
در این فضا، مکتب شیخ انصاری ظهور کرد. که عهده دار مقابله با اخباری گر و تکمیل فعالیت های وحید بهبهانی بود. بسیاری معتقدند که بعد از ظهور این مکتب تا به حال مکتب جدیدی ظهور نکرده و تمامی تحولات هم در هم در نظام همین مکتب رخ داده و خارج از این مدرسه نیست.
با حفظ این مقدمه، به مواردی از خصوصیات و ویژگی های مکتب شیخ انصاری می پردازیم :
1) ترک کامل مباحث اهل سنت؛ این کار از جهاتی مفید بود و از جهاتی مضر. از طرفی باعث شد اصالة فقه شیعه روشن شود و اصولیان را از گزند هجمه های اخباریان در امان سازد، چراکه اخباریان معتقد بودند فقه اصولی ها تابع فقه اهل سنت است. اما از طرف دیگر فقه عامه حاوی نکات کلیدی و مهمی بود و تاثیر شایانی در فقه شیعه داشت. قبل از شیخ فقهای ما بر مذاهب اربعه اهل سنت مسلط بودند، اما بعد از ظهور مدرسه شیخ، این سنت برچیده شد.
2) کاربردی کردن اصول؛ از آنجایی که جناب شیخ تسلط ویژه ای در فقه داشتند، اصول این مکتب، تبدیل به یک اصول کاملا کاربردی شده که از متن فقه استخراج شده بود. که مع الاسف بعد از دورۀ جناب شیخ، علم اصول تبدیل به یک علم انتزاعی شد.
3) تمرکز بر پاسخ دادن به شبهات اخباری ها؛ جناب شیخ از آنجایی که با هجمه اخباری ها مواجه بودند، به صورت مفصل و کامل از حجیت ظواهر، شهرت، قطع، اصالة البرائة و... بحث می کند.
4) تمسک به عقل در مقابل اخباری ها، اما نه عقل برهانی و فلسفی بلکه عقل فطری و انصافی...
5) گستردگی مباحث علم اصول و دسته بندی آن؛ یک زمانی مباحث علم اصول در حد کتاب معالم بود، بعد مدتی در حد کتاب قوانین. جناب شیخ به خاطر جامعیتی که داشتند مباحث رو به صورت مفصل مطرح کردند که باعث وسعت و گستردگی مباحث علم اصول شده بود. این گستردگی از جهتی مفید اما از جهتی مضر بود، از طرفی ابتدا و انتهای مباحث به طور کامل منقح می شد، اما از طرف دیگر مباحث غیر مفیدی هم در خلال این مباحث جای گرفته بود.
با توجه به این خصوصیات اصول جناب شیخ، ویژگی ها فقه ایشان هم روشن می شود
1) بررسی کامل ادله و اشاره به تمامی فروعات؛
2) روشمندی فقه؛ از آنجایی که اصول قدمای ما پخته نبود، فقه آنها هم از روشمندی ویژه ای برخوردار نبود، مثل در کتاب لمعه که فقه قرن 13 را نشان می دهد یک جای اماره بر اصل مقدم می شود، جای دیگر می گویند اصل و اماره با هم تعارض کردند، جای دیگر می گویند اینجا دو دلیل داریم یک اصل و یک اماره، این نشان میدهد که فقه فاقد یک روش ثابت بوده. اختلاف فتواهای علامه حلی در کتب مختلف ایشان یا شیخ طوسی یا باقی فقها هم حاکی از این است که فقها در این دوره برای استنباط روشمند عمل نمی کردند. برخلاف جناب شیخ، که فقه ایشان از یکسری الگوی های ثابت پیروی می کند.
3) عنایت به قرآن؛ در مقابل اخباری ها جناب شیخ عنایت ویژه ای به آیات قرآن در مباحث خود دارند.
4) توجه و اهتمام به اقوال و اجماعات؛ در مقابل اخباری ها که توجهی به اقوال و اجماعات ندارند.
5) فهم عرفی؛ قبل از دورۀ اخباری گری فقها دچار به دقت های عقلی محضی شده بودند که جایگاهی بین عرف نداشت.
6) دقت و نظر جناب شیخ؛ که موجب موشکافی منحصر به فرد مسائل و ابتکارات ایشان شده بود.
ادامه دارد👇
با ما همراه باشید
@almakaseb