. ترجمه تفسير الميزان جلد 8 صفحه : 405 و همانطور كه در جاى خود مسلم شده و نوع انسانى در اين علوم به تدريج و به مقدار احساس باطنى خود به احتياج پيش رفته و مى رود. ● كلام عده اى از مفسرين كه قضيه اشهاد را مربوط به دنيا دانسته اند و وجوهى كه در رد عالم ذر آورده اند پس آنچه كه از دو آيه مورد بحث بدست آمد اين شد كه خداى سبحان نسل بشر را از يكديگر متمايز كرده و بعضى (فرزندان ) را از بعض ديگر (پدران ) اخذ نموده آنگاه همه آنان را بر خودشان گواه و از همه بر ربوبيت خود پيمان گرفته ، پس هيچ فردى از سلسله پدران و فرزندان از اين اشهاد و از اين ميثاق غافل نمانده تا آنكه بتوانند همه ايشان به غفلت و يا فرزندان به شرك و عصيان پدران احتجاج كنند و خود را تبرئه نمايند. و لذا عده اى از مفسرين گفته اند: مقصود از ظرف (( اذ(( در جمله (( و اذ اخذ ربك (( دنيا است ، و اين دو آيه اشاره دارند به سنت خلقت الهى ، آن سنتى كه خداوند در خلقت انسان در دنيا جارى نموده ، چون خداى سبحان ذريه انسان را از پشت پدران بيرون و به ارحام مادران منتقل و از آنجا به دنيا مى آورد، و همگى را در خلال زندگيشان بر نفوس خود گواه گرفته ، و آثار صنع و آيات وحدانيت خود را به همه ايشان ارائه مى دهد، و آنان را به وجوه احتياجات كه از همه طرف ايشان را احاطه و مستغرق نموده واقف مى سازد، و از همين راه به وجود و وحدانيت خود راهنمائيشان مى كند، گويا در اين شرايط ايشان را مخاطب قرار داده و مى فرمايد: آيا من پروردگار شما نيستم ؟ و ايشان به زبان حال جواب مى دهند: چرا، ما خود به اين معنا شهادت مى دهيم ، و معترفيم كه توئى رب ما و به غير از تو ما را ربى نيست . و خداوند اينكار را كرد تا در روز قيامت عليه او احتجاج نكنند و نگويند: ما از معرفت تو غافل بوديم ، و يا ذريه ايشان نگويند كه پدران ما مشرك شدند و ما را مشرك بار آوردند، و ما هيچگونه معرفتى به اين مطلب نداشتيم . همين عده از مفسرين رواياتى را كه دلالت بر عالم ذر دارد و مى گويد: (( خداوند ذريه آدم را از پشت او بيرون كشيده و ايشان را كه به شكل ذره هايى بودند عليه خود آنها گواه گرفته و خود را به ايشان شناسانيد، و از آنان بر ربوبيت خود گواه گرفت و بدين وسيله حجت را بر ايشان تمام كرد(( طرح نموده و آنها را حجت ندانسته و در ابطال دلالت اين دو آيه بر عالم ذر و طرح روايات مزبور و مخالفت آنها با ظاهر قرآن وجوهى ذكر كرده اند كه ذيلا ايراد مى گردد. 1- بنا به مضمون اين روايات داستان عالم ذر از دو حال بيرون نيست ، يا اين است كه ذريه را كه خداوند از صلب آدم استخراج كرده به آنها عقل داده و سپس مورد خطاب خود قرارشان داده است ، و يا اينكه عقل نداده ، اگر عقل نداده پس چگونه مسأله توحيد را درك نموده و خطاب خداوند را فهميده اند؟ ترجمه تفسير الميزان جلد 8 صفحه : 406 و اگر عقل داده و آنگاه از آنان ميثاق گرفته و همين معنا را مبناى صحت تكليف قرار داده ، بايستى هيچ يك از افراد ذريه اين ميثاق را فراموش ‍ نكنند، چون به نفس آيه شريفه كه مى فرمايد: (( ان تقولوا يوم القيمه انا كنا عن هذا غافلين (( وقتى اخذ ميثاق حجت را تمام مى كند و مبناى صحت تكليف مى تواند باشد كه مكلف آن ميثاق را به ياد داشته باشد و فراموش نكند، و حال آنكه ما كه همان ذريه هستيم جز همين خلقت دنيوى خود چيزى از عالم ذر بخاطر نداريم ، و اين خود شاهد است كه منظور آيه شريفه جز همين موقف دنيايى انسان و احساس حاجتش به ربى كه مالك و مدبر او و رب هر چيز ديگرى باشد چيز ديگرى نيست . 2 معقول نيست كه از تمامى عقلا و گروه بى شمار آنان يكنفر يافت نشود كه خاطرات عالمى را كه ديده و شناخته به يادش نمانده باشد، و حال آنكه اين خاطره دورتر از خاطرات دنيايى بهشتيان نيست ، بهشتيان بطورى كه قرآن كريم در چند جا حكايت كرده خاطرات دنيايى خود را از ياد نمى برند، از آن جمله فرموده : (( قال قائل منهم انى كان لى قرين ...(( و نظير آن را از اهل دوزخ حكايت كرده و فرموده : (( و قالوا ما لنا لا نرى رجالا كنا نعدهم من الاشرار(( و همچنين آيات ديگر. و اگر جايز باشد كه چنين جمعيت بى شمارى خاطره خود را فراموش ‍ كنند چرا جايز نباشد بگوييم خداوند در روزگار گذشته مردم را مكلف به تكاليفى كرده و پس از مرگ دوباره ايشان را زنده كرده تا جزا و پاداش ‍ آن روزشان را بدهد، و مردم آن زندگى اول خود را فراموش كرده و اين زندگى كه دارند زندگى دوم ايشان است ، و خلاصه ، لازمه اين حرف صحت گفتار تناسخى ها است كه مى گويند (( معاد عبارت است از بيرون شدن جان از كالبد يك انسان و حلول او در يك كالبد ديگر و كيفر و پاداش ديدن در اين كالبد(( . 3- رواياتى كه مى گويد (( خداوند ذريه آدم را از صلب آدم اخذ و از آنان ميثاق گرفته (( مخالف ظاهر آيه اى است كه مى فرمايد: (( پروردگار تو از بنى آدم گرفت (( و نفرمود: (( از آدم گرفت (( و نيز آيه شريفه اى