📌علم به تنهايى منتج اثر خارجى نيست بلكه اين مفاهيم خودش از اسباب غفلت و حجاب است كه انسان مدام با آن بازى مى ‏كند. 💠فرق ديگر عرفان با علم كه در سياق وجه فرق بين حكيم و عارف گفته شده اين است كه: حكيم آن كسى است كه مفاهيم كليه را بداند و با براهين، وجود صرف را اثبات كند و براى او مفاهيم علم، قدرت، اراده، كرم، قِدَم، جمال و جلال را اثبات كند، و ليكن عارف آن كسى است كه كليات را نبيند، بلكه به مشاهده حضوريه، شخصيات را مشاهده كند، آنچه را حكيم با پاى چوبين خود اثبات كرده كه مفاهيم را برهانى نموده، و آنچه كليات به حمل شايع صناعى بر آن انطباق پيدا مى‏كند، عارف آن را به مشاهده حضوريه مى‏يابد؛ گرچه عارف اين مفاهيم و برهان و صورت استدلال را نداند و ليكن نتيجه خارجى آن را مى‏بيند، بر خلاف حكيم كه از مفاهيم و صورت استدلال، صورت نتيجه را گرفته و از مفهوم، مفهوم اخذ مى‏نمايد و به همان كليات مفاهيم پيچيده اكتفا مى‏كند. و خود اين مفاهيم هم، يك نقاب و حجاب ديگر مى‏باشد، اين است كه گفته‏اند: «العلم هو الحجاب الاكبر»؛ 💠مثلًا اگر كسى در خارج از صحن حياط باشد و از داخل حياط صوتى بشنود، مى‏داند كسى در آنجا هست، و ليكن كسى كه آن شخص را به رأى العين در حياط مى‏بيند، اگر چه با كسى كه در خارج از حياط است در علم به صاحب حياط شركت دارند و با اينكه هر دو مى‏دانند كه پيش بيننده و ناظر، كشف عورت قبيح است، اما شخص خارج از حياط، چون صاحب حياط را نمى‏بيند هيچ شرمى از او نمى‏كند ولى آن كسى كه مى‏بيند كه صاحب حياط او را مى‏بيند از او شرم داشته و كشف عورت نخواهد كرد، پس علم به تنهايى منتج اثر خارجى نيست. 💠و لذا ممكن است عالم با يك فرد عادى فرق بسيارى داشته باشد؛ آن فرد عادى نداند كه صرف الكمال، كل الكمال است، و واجب الوجود بالذات، واجب الوجود من جميع الجهات است، و اوصاف كماليه در او به نحو اعلى و اكمل است، و بسيط الحقيقه كل الكمال است و حقيقت حق، حقيقة العلم و حقيقة القدرة و الجمال است ولى معرفت داشته باشد و بالمشاهدة الحضوريه قدرت و علم خارجيه الهيه را ببيند. و لذا آن عالم حكيم وقتى كه به عالم مفاهيم بيايد، جوش و خروش كرده و دادِ سخن مى‏دهد، ولى در عمل چون بالمشاهده، قادرى نمى‏بيند نترسد. چنانچه اگر كسى به مفهوم كلى «مار» علم داشته باشد و بداند او موجودى است كه جنسش اين است و فصلش آن است و از لوازم ذاتى او «زهر» است ولى به رأى العين نبيند، و مصداق خارجى آن را نشناسد، چنين كسى از مار خارجى نمى‏ترسد. 💠همچنين اگر كسى به مفهوم كلى زهر عالم باشد كه اگر انسان آن را بخورد جگرش را پاره مى‏كند ولى نشناسد در خارج زهر چيست، مسلّماً از آن پرهيز نمى‏كند، و ليكن كسى كه نمى‏داند فصل و جنس آن چيست، اما به رأى العين و بالمشاهده مى‏بيند كه اين خزنده، گوسفند را نيش زد و آن هم مرد، البته از آن مى‏ترسد و مى‏پرهيزد. پس كسى كه با پاى چوبين استدلال، مفهومى را اثبات كند كه نارى هست و جهنمى بايد باشد، و ليكن به رأى العين نبيند، اين علم هيچ اثرى نخواهد داشت؛ بلكه اين مفاهيم خودش از اسباب غفلت و حجاب است كه انسان مدام با آن بازى مى‏كند. 💠مثلًا فخر رازى با آن مقام علمى، چيزى را در خارج نمى‏ديده است؛ چون علمش صرف مفهوم كلى بوده است و لذا نه قلمش روحانى است، نه علمش روحانى است و نه گفتارش روحانى است و از همه آثارش معلوم مى‏شود كه اين شخص روحانى نبوده است با اينكه خود را در سلك روحانيون قرار داده و از سران آنها محسوب مى‏شده است ولى از هيچ اثرش روحانيت نمايان نيست. 📚تقریرات فلسفه ج3 ص116 @almorsalaat