‌‌ * دل خوشےمون پول‌های خورد توی قلک بود و مرهم زخم‌هامون بوسه‌ٔ مادر، چقدر بـا جمله بیا بوسش کنم خوب شھ ذوق مۍکردیم و باور داشتیم بوسش کنن خوب میشه. بزرگ‌ترین خلاف‌مون نقاشے روي دیوار بود ـــ بـا عروسک‌هایی کھ مامان جون براشون چادر دوخته بود و قابلمھ‌ها و ظرف‌های اسباب‌بازۍمون بساط پھن مۍکردیم و با دخترخاله‌ها و دختر دایی‌ها خالہ‌بازی می‌کردیم.