ایشان از به نحو احسن استفاده می کرد و جمعه در جمع بچه هاى محله، و كميل بر پا می کرد، گاهى در به مى ‏پرداخت و درباره و صحبت می کرد. 🍃🌷🍃 ها به اتفاق دوستان به جمعه به گرگان می رفت. ایشان اگر در مجلسى ‏جويى يا می شنيد آنجا را می کرد «نسبت به غيبت خيلى حساس و از افرادى كه غيبت می کردند دورى می کردمو با آيات و روايات اهل ‏بيت، آنان را نصيحت می کرد.» 🍃🌷🍃 در...عده‏ اى حدود بيست و پنج نفر بودند كه راه را گم كردند. مدت روز و بدون بودند و به شدت دچار و شده بودمد و را با مى‏ خواندند. 🍃🌷🍃 از فرط به نشستند و بسيار كردند. در حال خواندن بود كه صدايى شنيد: «خاكپور بيا آب را ببر.» به دنبال صدا رفت. بالاى يك گردنه درختچه ‏اى بود، نه مسير رفت و آمد انسان و نه ماشين بود. 🍃🌷🍃 گالن بيست ليترى زلال در آنجا قرارت. با نوشيدن آن بچه ها سير شدند. 🍃🌷🍃