۱۳۶۰، آبادان. شهری که برای آشناست. پدرش می گوید بارها از طرف عید نوروز برای برنامه به آنجا دعوت شده اند و مردم آبادان روزگاری برای گرفتن از صف می کشیدند. این بار اما برای دادن راهی نشده بود. او به رفته بود تا از کند. 🍃⚘🍃 او به رفته بود تا این بار، با جانش، در آخرین به هنرنمایی کند. 🍃⚘🍃 حالا در سال هاست که در قطعه ۲۵ بهشت زهرا(س) آرمیده. در همسایگی احمد کشوری. اما به اندازه همسایه اش شده نیست و کمتر کسی از سرنوشت متفاوتش اطلاعی دارد. 🍃⚘🍃 او که روی قبرش هم هیچ نشانی از اش دیده نمی شود، تنها یکی از آسمان ایران است که زندگی اش از روایت معمول از زندگی دفاع مقدس است. ⚘🍃⚘ او که در حیاط کوچک باصفایی در خانه انتهای کوچه ششم قد کشید. همان جا که ها با پدر عجیب ترین تکیه تهران را دایر می کردند. ای که عزادارانش در آن سال های عزاداری های دلی، کلی فیلم های فارسی، هنرپیشه های تلویزیون و قهرمان هایی بودند که شاید آوردن اسم شان هم حالا منشوری باشد و مستوجب سانسور.