عقل بی آرام (تاملات پراکنده امین اسدپور)
برای شناخت اندیشه و هنر حافظ یکی از بهترین منابع، سخنرانی مقام معظم رهبری در ۱۳۶۷/۸/۲۸ به مناسبت افت
به دلیل اینکه فایل تصویری و صوتی این سخنرانی ناقص است، متن دقایق پایانی بیانات ایشان در چند فرسته تقدیم می شود: بحث سالوس‌ستیزی حافظ هم از همین قبیل بحث عرفانی است. یکی از بیت‌الغزلهای دیوان حافظ، سالوس‌ستیزی است. دشمن نفاق و دورنگی است و تزویر در هر که که باشد؛ چه در شیخ، چه در صوفی، چه در امیر. برای او فرق نمیکند؛ با تزویر مخالف است. این هم ناشی از همان دید عرفانی است. گرچه بر واعظ شهر این سخن آسان نشود تا ریا ورزد و سالوس مسلمان نشود این حرف یک عارف است. نَفَس، نَفَسِ یک عارف است. راست هم میگوید مسلمانی، اصلاً اسلام، یعنی تسلیم در مقابل پروردگار و محو شدن در اوامر او ولو فروتر از پایه‌ی عرفان و معرفت. این با تزویر و ریا که شرک است، نمی سازد. آزادگیای که در حافظ مشاهده میشود، ناشی از همین بینش عرفانی است و البته اخلاقیات حافظ هم بخشی از جهان‌بینی حافظ است که بحث اخلاقیات در دیوان حافظ هم از جمله‌ی چیزهایی بود که من مایل بودم توصیه کنم به این‌که اگر رویش کار نشده، کار بشود. که توصیه‌های اخلاقی حافظ از دیوان او استخراج بشود و اینها بیان بشود و شرح بشود. این بحث را هم من پایان میدهم. و میماند مسأله‌ی شخصیّت حافظ، به صورت جمع‌بندی شده. البته شاید از بخشی از آنچه که گفته شد، این مطلب هم ادا شده باشد. لکن مختصری عرض میکنم برای این‌که یک ترسیمی از شخصیت حافظ ارائه شود. حافظ به هیچ وجه آن رندِ میکده‌نشینِ اسیر می و مطرب و مَهْ‌جبین که تصویر کردند، بعضی نیست و باز تکرار میکنم که منظور من از حافظ، آن شخصیتی است که از حافظ در تاریخ ماندگار است یعنی آن بخش اصلی و عمده‌ی عمر حافظ که بخش پایانی عمر اوست. نمیگویم در طول عمرش چنین نبوده، شاید هم بوده - البته قرائنی هم بر این معنا دلالت میکند - اما حافظ در اقلاً ثلث آخر زندگیش، یک انسان وارسته و والاست. اوّلاً یک عالم زمانه است، یعنی درس خوانده و تحصیل کرده و مدرسه رفته است. فقه و حدیث و کلام و تفسیر و ادب فارسی و ادب عربی را آموخته. حتّی آن چنان که حدس زده میشود از اصطلاحاتی که در نجوم و غیرو به کار رفته، در این علوم هم دستی داشته و تحصیلی کرده، یک عالم است. این عالم، بساط علم‌فروشی و زهدفروشی و دین‌فروشی را هرگز نگسترده، که آن روز چنین ساطهایی رواج داشته. این عالم، در بخش عمده‌ای از عمرش، راه سلوک و عرفان را هم پیموده. در این‌که وابسته‌ی به فرقه‌ای از متصوّفه هم نیست، شاید شکّی نباشد. یعنی هیچ یک از فرق متصوّفه، نمیتوانند ادعا کنند که حافظ جزو سلسله‌ی آنهاست؛ زیرا که برای او هیچ مرشدی، شیخی، قطبی بیان نشده و بعید هم به نظر میرسد که او قطبی و شیخی داشته باشد و در این دیوانی که از افراد زیادی در او سخن رفته، از آن مرشد و معلّم سخنی نرفته باشد. البته در اشعار او، اشاره‌ای هست به این‌که بدون پیر نمیشود رفت در راه عشق که من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد: به راه عشق منه بیدلیلِ راه قدم که به من به خویش نمودم صد اهتمام و نشد بنابراین یک انسان وارسته‌ای است که شعر او و سخن شاعرانه‌ی او در زمان خودش، هم در شیراز و هم در سراسر ایران و خارج از ایران گسترش یافته بوده و شهرت یافته بوده که خود او در اشعارش، به این اشاره میکند: از بنگاله و هند و چین تا روم و مصر، آنچه که در شعر خودش هست. باید هم همین جور باشدحقّاً و انصافاً. زمان او از لحاظ زمان سیاسی، یکی از بدترین زمانهای ایران است و من واقعاً در تاریخ یادم نمی‌آید- تتبّع هم نکردم البته، اما در همان مقداری که در حافظه دارم - به یاد ندارم زمانی را و منطقه‌ای را که به قدر شیراز در زمان حافظ دستخوش تحولات گوناگون سیاسی، همراه با خرابیها و ویرانیها شده باشد. اگر مبدأ این دوران پادشاهیهای زمان حافظ را، زمان شاه شیخ‌ابواسحاق‌اینجو بدانیم - که زمان شروع سلطنت او فکر میکنم، هفتصدوچهل‌وخورده‌ای است که دوران جوانی حافظ است، چون حافظ سال ولادتش معلوم نیست؛ هفتصدوبیست، هفتصدوهیجده، هفتصدوبیست‌ودو، روشن نیست که کی است، لکن حدوداً میشود فهمید که در همان حول و حوش هفتصدوبیست است - حافظ جوان بیست‌وچند ساله‌ای بوده که این پادشاه به مسند حکومت میرسد و بعد از او حالا در زمان خود همین پادشاه جوان و خوش‌ذوق و مورد علاقه‌ی حافظ احتمالاً و عیّاش و زیبا و شاعر و ادیب، همین پادشاه با این خصوصیات هم جنگهای فراوانی را میکرده با امیرمبارزالدین در کرمان و با دیگران، یعنی خود این آدم هم نمینشسته که حالا در شیراز به کار حکومت خودش بپردازد. جنگهای متعدّدی داشتند تا بالاًخره منجر میشود به غلبه‌ی آل مظفّر - مبارزالدین محمّد مظفّر - بر این شیخ‌ابواسحاق و فرار او و بالأخره قتل او و سلطنت آل مظفّر که تا سال هفتصدونودوپنج - که آل مظفّر تمام از صغیر و کبیر، به دست تیمور قتل عام شدند - این خانواده آن‌جا حکومت داشتند. https://eitaa.com/amin_asadpour