🍃ثانیه ها از پی هم میگذشت و زمان، از نگاه اهالی خانه کش میآمد. هر ثانیه قدر صد ها ساعت برایشان میگذشت. انتظار طاقت را از دل هایشان ربوده بود. نه تنها هوای جمع بلکه هوای خانه هم گرفته و سنگین به نظر میآمد.
🍃واپسین لحظات انتظار، سینه هاشان را تنگ کرده بود و تنها ذکر "الابذرکراللهتطمئنالقلوب" از این سنگینی میکاست. آهنگ گریه نوزاد که در گوششان زنگ زد، جَو سنگین خانه و اعضایش را با خود برد و به دست باد سپرد و حالا این نوزاد پیچیده در پارچه سفید بود که دست به دست میشد و منتظر بودند که نامش را بشنوند.
🍃اسم"علی" که از زبان بزرگ مجلس شنیده شد، رایحه بهار هم در خانه پیچید! و نام علی بخشنده در تاریخ اول ربیعالاول و دوم شهریور ثبت شد. تاریخ ورق خورد، علی دست در دست زمان از پیچ روزگار گذشت؛ قد کشید، آموخت، عشق ورزید و پخته تر شد...
🍃و شد جوان رعنای بیست و دو ساله ای که چند قدم جلوتر از همسالان خود میرفت. از مسیر علم و دانش گذر کرد، پا در رکاب پیر خمین رویای پیروزی انقلاب را با رفقایش به حقیقت پیوند زد و رفت تا پا در وادی دیگری بگذارد! و درست به وقت غروب آفتاب خرمشهر در دومین ماه بهار علی پا در وادی شهادت گذاشت و به آسمان عروج کرد...
✨سالگر
#تولدت_مبارک♥️
✍نویسنده:
#مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز
#تولد
#شهید_علی_بخشنده
📅تاریخ تولد : ٢ شهریور ۱٣٣٩
📅تاریخ شهادت : ۱۰ اردیبهشت ۱٣۶۱
📅تاریخ انتشار : ۲ شهریور ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : خرمشهر
🥀مزار شهید : ملا مجدالدین ساری
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی