🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🍁به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت : مریوان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃سالهاست از #جنگ_تحمیلی میگذرد ولی هنوز یاد آن روزگاران در خس خس سینه ای حس میشود، در فریاد های موج گرفته ای که از نجات بچه ها و #سقوط شهر میگوید شنیده میشود، در نقص عضو هایی دیده میشود. اینان واژه جنگ را با تمام وجود لمس کردند. بعضیهایشان دل جا گذاشتهاند در اروند، فکه، #طلاییه و...
🍃بعضی ها نگاه دلتنگشان سر پست، نگهبانی میدهد که اگر ردی یا اثری از گمشدهشان پیدا شد آگاه شوند! یک سری هایشان هم در میدان قدم به قدم جای پای #رفیقهای_آسمانیشان میگذارند تا بلکه به آنها برسند🕊
🍃در این میان آنها که #جنگ ندیده اند قلم به دست گرفته و راوی صحنه های #مقتدرانه ای میشوند که به نام های مختلفی ثبت شده. قلم من، روایتِ صحنه ای به نام #علیاصغر_بشکیده را عهده دار شد.
🍃صحنه ای از مقاومت بچه های گردان #عمار به فرماندهی علیاصغر که در فاز دوم عملیات تنها یک گروهان مانده بود و او، که #یاعلی گویان برخاست برای حفظ خط با چند نفر!
🍃صحنه ای که پروردگار تقوایش را آزمود و او سربلند از این #آزمون بیرون آمد! صحنه همسفره شدن با کارگرانی که غذای اعیانیشان آبِگوشت بود آن هم روزهای بسیار خاص. قلمم مفتخر به نوشتن برای او بود، اویی که دلنوشته اش را اینگونه نگاشته بود: خدایا دوست دارم تنها و #گمنام باشم تا در غوغای کشمکش های پوچ مدفون نشوم!
🍃و عمق این مفهوم را آن زمان درک کردم که دیدم ما دیریست زیر خروارِ #گناهانمان دفن شده ایم و مدفنی متعفن ایجاد کرده ایم. این افتخار نیست و نبود برای منی که مقابلم اسوه ای از #ایثار و گذشت ایستاده و از خداوند طلب گمنامی میکند.
🍃وباز زمین سیصد و شصت و پنج روز به گرد خورشید گشت تا رسید به آن روز که علیاصغر در تاریخچه ذهن ها #غریب و گمنام ماند. به روز پرکشیدنش که اجر اخلاصش بود، به روز شهادتش. به وقت #عروج ملکوتیاش!
✨#تولدت_مبارک
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_علی_اصغر_بشکیده
📅تاریخ تولد : ٩ آذر ۱٣٣٨
📅تاریخ شهادت : ٢۰ اردیبهشت ۱٣۶۱
📅تاریخ انتشار : ۸ آذر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : خرمشهر
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃خودکار را برداشته، مینویسم از اویی که از تبار #حبیب بود. نوشتهام مقدمه ندارد! اصلا برای گفتن از او که مقدمه لازم نیست، یک راست باید سر اصل مطلب رفت. اصل مطلبی که خودش هم مقدمه است هم نتیجه!
🍃مقصود حرف هایم فقط یک نفر است. کسی که یک #وصیت، مسیر زندگیاش را به سمتی برد که پایان نداشت! جایی ندیدم که نوشته باشد مسیر #جهاد و بندگی پایان دارد. البته چرا! یادم رفته بود پایانی دارد که مقدمهی شروعی دوبارهست، #شهادت! و این همان چیزی بود که به حیات #منصور در این دنیا خاتمه داد.
🍃فیلم زندگیاش را روی دور تند میگذارم از اول تا به آخر را دوره میکنم. از بهاری که متولد شد تا سالهایی که کار کرد تا کمک خرج #خانواده باشد.
🍃طولی نمیکشد که میرسم به همان نقطه آغازی که منتهی به #پرواز شد. سال شصت و یک بود. خبر شهادت #آیتالله* را برای منصور آوردند به اضافه تکه ای کاغذ و مابقی وسایل. کاغذ را باز کرد. وصیتنامه #برادرش بود. شروع به خواندن کرد. از منصور خواسته بود تا برای دفاع از دستاورد های #انقلاب_اسلامی و حراست از مرز های میهن اسلامیمان به س.پ.ا.ه اسلام بپیوندد. و اینجا آنچه در تقدیرش نوشته بودند رقم خورد.
🍃ویدیو جلو تر میرود به سی سال جلوتر وقتی که یک منصور مانده و غنیمتی که از #پنج_سال حضور در جبهه های جنگ نصیبش شده. و البته خوابی که منصور عباسی قصهی ما را #زینبی کرد.
🍃منصور صرفا نه برای شهادت که باز هم برای #دفاع پا در میدان گذاشت، مثل رفقایش. با این تفاوت که منصور از آنها جا مانده بود. و این #جاماندگی به وقت اذان ظهر جمعه ده آذر در #بوکمال_سوریه به وصال رسید.
♡ #شهادتت_مبارک حبیب حرم!♡
پ.ن:برادر شهید آیتالله عباسی در عملیات آزادسازی #خرمشهر شهید شد.
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_منصور_عباسی
📅تاریخ تولد : ۹ فروردین ۱۳۳۶
📅تاریخ شهادت : ۱۰ آذر ۱۳۹۶
📅تاریخ انتشار : ۱۰ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت دو معصوم شهرکرد
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃چندبار دیگر تقویم را چک میکنم، درست بود! انگار ذهنم درست میگفت او فرزند #جمعه بود! سندش جمعه پنجم اسفند بود. مصادف با شب #مبعث رسول اکرم خانواده احمدی جوان، صاحب طفلی شدند. پدر خانواده بنا بر حدیث #پیامبر و اینکه عید مبعث بود نامش را محمد گذاشت. و از اینجا روزگارِ #محمد_احمدی_جوان آغاز میشود.
🍃سالها با عجله جلو میروند و #محمد را با خود میبرند. بزرگ میشود، مرد میشود و خودش را وقف کار #خیر میکند. از تکریم خانواده #شهدا تا شبهای #تاسوعایی که برنامه مفصلی داشتند. محمد همه جوره ایستاده بود، بیهیچ گله و شکایتی، فقط برای #خدا ! و خدا چه زیبا آنها که از مالها و جانها و #خانوادهشان میگذرند را مژده داده...
🍃محمد هم در این محفل راه داشت. زمانی پروندهاش تکمیل شد که هوای #سوریه در سرش افتاد. نمیشد کنترلش کرد. مدام از شرایط آنجا میگفت، #رضایت_مادر را میخواست! مادر که راضی شد از پی آن برآمد که حلالیت بگیرد. همه میدانستند که قرار نیست هر رفتی برگشتی داشته باشد ولی #دل که این قاعده و قانونها سرش نمیشد...
🍃حلال کردند و فهمیدند بار دیگر او را به اسم محمد احمدی جوان نمیبینند بلکه پیکری خوابیده در #تابوت را با نام #شهید میبینند. و قصه در سوریه همینگونه رقم خورد. شب جمعه همزمان با تاسوعای حسینی وقت #پرواز بود. باز هم #شب_جمعه!
🍃رزقهایی که از این شبها به دستش میرسید تمامی نداشت! حالا رزق #جانبازی در این شب و مناسبتی که همیشه برایش از جان مایه میگذاشت نصیبش شده بود. چند روز در بستر خوابید و درد کشید، دقیق نمیدانم. ولی خوب میدانم شب جمعه بود که جام #شهادت را به کامش ریختند و سند پرواز را به نامش زدند. و امروز #ششمین سالی است که از پروازش میگذرد و امشب نیز شب جمعه است. در شب زیارتی #ارباب یادمان باش برادر...
♡ #سالگرد_شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🥀به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_احمدی_جوان
📅تاریخ تولد : ۵ اسفند ۱۳۶۸
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : شهرستان تنگستان
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
بسمربالغفار
🍃ای کسانی که ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهای برای تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد کنید، باشد که رستگار شوید*
🍃ما #جهاد را برای خود چطور معنا کردهایم؟
میشود زمانی را فرض کرد که جهاد وجود نداشته باشد و راه رستگاری برایمان بسته باشد؟
اینطوری اگر باشد که باید دور رحمت #خدا را هم خط کشید.
هر وقت سه چیز در کنار هم جمع بشوند خود به خود جهاد در هر زمان و مکانی که باشد اتفاق می افتد: اول وجود دشمن و شناخت او دوم سختکوشی و تلاش برای مقابله با دشمن و سوم هم #اخلاص.
🍃با این تعریف همیشه و برای هرکسی در هرجایی که هست امکان جهاد و #رستگاری وجود دارد.یکی با #قلمش جهاد میکند و با وقف ذهن و فکرش برای حق.یکی با #سرمایهای که دارد.دیگری با شاد کردن دل ضعفا و دردمندان.همه اما وقتی #دشمن را در هر شکل و لباسی، و در هر جا و مکانی که هست بشناسند و با هر توانی که دارند با آن مقابله کنند و این تلاش را با اخلاص درآمیزند، گرهگشای ظهورند.
🍃محسن خزایی از آنهایی بود که دشمن را شناخت، از تواناییهای خودش که قدرت رسانهایش بود برای مقابله با دشمن، با اخلاص تمام استفاده کرد و شد مجاهد فی سبیل الله.
🍃اویی که رزم #فاطمیون و #زینبیون را در کادر دوربینش ثبت کرد و آسمان حلب جوش و خروشش را هرگز از یاد نبرد.
انگار او در معرکه شام آمده بود تا دوباره دوربین سیدمرتضای آوینی را از روی زمین بردارد و بر دوشش بگذارد تا اینبار در #حلب و #دمشق رشادتها و خاطرات مجاهدان راه حق را ثبت کند، سخنانشان را حک کند و خود نیز عضوی از آنها شود آنهم در #پاییز که حقیقتاً عجب فصلی ست.هم #میلاد عشاق را به تماشا مینشیند هم #پروازشان را به سوگ...
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محسن_خزایی
📅تاریخ تولد: ۱۵ آذر ۱۳۵۱
📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۴ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار : گلزار شهدای زاهدان
🕊محل شهادت : حلب
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃اینبار میخواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از #سربازی کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و #استقامت و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است.
🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط #انقلاب و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد.
🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جانبازی بود ، آماده #جهاد. به اینجا که میرسم خسته و ناتوان میمانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند.
🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم #اسلام و انقلاب، کلمات خجل زدهاند و کنار هم قرار نمیگیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته...
🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینهاش #رشادت های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک کرده و هرگز از یاد نمیبرد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و...
🍃افتخاراتش طوماری میشود که قدمت مبارزاتش را به رخ میکشد
و این #مبارزات پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند!
🍃چون هنوز رجزخوانیاش در قلب #سوریه در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان میگیرند و آماده خدمت میشوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم میزنند!
#شهادتت_مبارک_سردار✨
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محرمعلی_مرادخانی
📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴
📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃هربار که قلم را به دست میگیرم زمزمه ای در گوشم میپیچد، کسی سوره #عشق را در گوشم تلاوت میکند و هر آیه اش مأمن گرمابخشی میشود برای دل که سرمایش به نسیم گرم و التیام بخشی بند است که از آیههای جنون برمیخیزد.
🍃به آیه بیست و هشت سوره عشق که میرسد مجنونی متولد میشود از خاکی که سیراب شده از خون #جوانانش و هزاران سرباز به خود دیده که مجنونوار بهر رزم به #قتلگاه شتافتند.
🍃و سربازی دیگر یا شاید هم #عباسی دیگر برای #بانوی_کربلا، حیات یافت. در کالبدش روح دمیدند و شرح عشق گفتند که روا نباشد عاشق #غیرتش را به دیوار خانه قاب کند و تماشایش کند، اصلا عاشقان را ساختند بهر فدا شدن برای عشق، برای دین، برای #حریم_حرم.
🍃سجاد از آنها بود که رسم عشاق را به
فراموشی نسپرده بود و غیرت #عباسبنعلی در رگهایش میجوشید که همین را هم سرمشق شاگردانش کرد تا بعد خودش #سجاد های دیگری باشند که عَلم را بردارند و برای #اسلام سربازی کنند.
🍃او زیبا گذشتن را در #مکتب_مولا آموخته بود و چه پایانی دلپذیرتر از پرواز به سوی آسمان آن هم از شام سرزمین #بانوی_صبر برای چون اویی که شفیع و دست گیر دوستانش بود، دوستانی که هم کلاس او در مکتب مولا بودند و همرهش در نبرد حق علیه #باطل🌹
🍃وحالا #فاطمه_زهرایش به رسم دختری سی و هفتمین بهار زندگی پدر را جشن میگیرد بر سنگ سرد مزار که آخرین یادگاری پدر است و قاب عکسی که در آن #پدر لبخند میزند♡
#شهادتت_مبارک سرباز❣
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سجاد_مرادی
📅تاریخ تولد : ۲۸ دی ۱۳۶۱
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلستان شهدای اصفهان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃دخترک کنار باغچه نشسته بود و قصه میگفت #نرگس ها چشم شده بودند و او را به دقت مینگریستند، گنجشکک روی زمین نشسته بود تماما گوش شده بود و تک تک حرف های #دخترک را به ذهن میسپرد. سرو سایه انداخته بود روی سرش که آفتاب کمتر او را بیازارد.
🍃صدای دخترک بلند نبود اما به گوش #آسمان رسید که از #انتظارش گفت، از اینکه شاید پدر راه خانه را گم کرده و سرگردان است، قرار است برگردد منتها از #کربلا تا اینجا راه زیاد است، گم شده... کاش راه را پیدا کند که کاسه #صبرش لبریز از انتظار شده.
🍃آسمان شنید و بغض کرد، دلش باریدن گرفت، نرگس #اشک ریخت و شکست و دخترک همچنان از انتظار سخن میگفت از بابا #مهدی.
🍃قلم نیز بغض کرد، از حسرت #نهال* و انتظاری که پایان نداشت از روح آسمانی که جسمش در زمین سکنی گزید بهر تسلای دل همسر و فرزندانش و آه حسرت کشید از حرفی که روی کاغذ میرفت و حق مطلب را ادا نمیکرد.
🍃رزمآورانی که میروند و مشق جنگ میکنند، با #لبیکی ره آسمان میپیمایند و زمینینان را نظاره گرند اینها قصه ایست به تأسی از واقعیت قصه هر بار تکرار میشود اما #تکراری نه!♡
🍃انتظار دختری برای پدر، آرمانی که به #شهادت ختم میشود، عقیده ای که #سوریه را خط مقدم انقلاب و #ایران بداند، هرگز تکراری نمیشود بلکه هربار دل من و تو را تکان میدهد.
🍃دل را صیقل دهیم تا آیینه #عشق شود و منعکسکننده نور حق تا نشانی خانه یار را گم نکند و بلد راه شود بلد راه عاشقی، راهی که پایان ندارد. مسیری که منتهی به #نور است و مهدی و امثال آن روشنایی همین مسیر را گرفتند که در نور خلاصه شدند❣
#شهادتت_مبارک✨
*نهال: اسم دختر شهید♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
📅تاریخ تولد : ۲۸ آبان ۱۳۶۴
📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۱۶ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : زیبا شهر قرچک، گلزار شهدای بی بی زبیده
🕊محل شهادت : خانطومان_سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃خلاصه زندگی اش را قلم میزنم از همسایگی #کریمه_اهل_بیت تا دو سال استراحت در آغوش #تدمر. از آن لحظه نابی که اذن دفاع را از بانوی #قم گرفت تا زمانی که بال درآورد و به سوی آسمان شتافت.
🍃شاید همه آن چیزی که من میدانم همین باشد، در ذهن کوچک و خسته ام نمیگنجد که او را ترسیم و توصیف کند از این پایین تا آن بالا راه بسیار است او به وصال #مادر_پهلو_شکسته به آسمان عروج کرد و من به قعر چاه #سقوط.
🍃از زمین، #آسمان جور دیگریست، ابرهایش سفرنامه ها میخوانند اگر خوب گوش کنی. از #انتظار میگویند اینکه مادری کنج خانه نشسته و از پنجره حیاط را تماشا میکند بلکه در باز شود و قامت رعنای پسرش را باز به #آغوش کشد♡
🍃از همسفری میگوید که به #ابوزینب دل بست و #عاشق شد و چه خوب میدانست "هجران، کیفر #عشق است"* که چون #یعقوب به انتظار نشست و این کیفر را به جان خرید.
🍃به آخر سفرنامه که میرسند بغض میکنند. به آن لحظه که ابوزینب رفت و برنگشت، چشمه اشک #مادر خشک شد نیامد، دل همسر هزار تکه شد اما نیامد. به گمانم مادر دلش نیامد، پسر از لطف حضور #فاطمه(س) بی نصیب بماند که دست به دعا نبُرد بلکه به #انتظار نشست.
🍃و انتظار، عجیب سخت و #نفس_گیر است. اینبار قلم را به دست میگیرم تا در چاه برای خودم گمنامیاش را رسم کنم، سری که بر دامن زهراست و #تدمر که دو سال میزبان مهمان ایرانی اش بود.
☆#شهادتت_مبارک☆
*امیرالمومنین علی (ع)
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_احمد_جلالی_نسب
📅تاریخ تولد : ۱۳۵۲
📅تاریخ شهادت : ۲۰ آذر ۱۳۹۵
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای قم
🕊محل شهادت : تدمر سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃باران نرم نرمک به تن شهر میزند و جان درختان را جلا میدهد. گوش کن! چه #عاشقانه در گوش مردم این شهر #نجوا میکند. میشنوی؟ پیغام آسمانیان را برایمان آورده. هر قطره اش #دنیایی از حرف های ناگفته با خود دارد.
🍃اولین قطره ای که روی دستم میچکد پیکیست که خبر از #ابوخلیل آورده از اولین های هشت سال پیش. آن موقع که هیاهوی #سوریه گوش زمانه را کر کرده بود، کفتارها به گرد #حرم زوزه میکشیدند زمان غرش شیران #حیدری بود.
🍃اولین هایی که رفتند و صدای #لبیک_یازینب شان آهسته در این حوالی پیچید خبر پروازشان هم آهسته به گوش بعضی ها رسید. کوچ ابوخلیل نیز آهسته رخ داد، در #پاییز، آن زمان که صدای پای #آذر به گوش میرسید.
🍃قطره های دیگر خبر از شقایق های #آسمانی دیگر میآورند ولی من هنوز گوش سپردم به نوای همان قطره اول. بوی #یاس پیچیده در این حوالی، بوی #بهشت.
🍃قطره میخواهد آخرین گفته هایش را هم بر دلم حک کند که میگوید: تا #شهید نباشی شهید نمیشوی. دنباله اش هم مرا بیتی مینوشاند:
منزل وصل پس از رد شدن از #خویشتن است
وصل اگر میطلبی روی خودت پا بگذار.
🍃همه معادلاتم را همین یک بیت بهم میریزد کسی آهسته در گوش دلم نجوا میکند: #رسول رسول زمین...آقا رسول صدایمان را داری؟ اینجا زمینگیر شدیم کاری بکن، #تخریبچی میشنوی چه میگوییم؟
♡ #تولدت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🌺به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_رسول_خلیلی
📅تاریخ تولد : ۲۰ آذر ۱۳۶۵
📅تاریخ شهادت : ۲۷ آبان ۱۳۹۲
📅تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🕊محل شهادت : حلب، سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃به دنبالت نقشه را زیر و رو میکنم. میخواهم مبدا #حیاتت را بیابم و از آنجا تحقیقاتم را آغاز کنم. پیدایش میکنم، #مازندران، فریدونکنار!
🍃عجیب است ولی هنوز روح سال چهل و شش در همان کوچه ای که خانهتان بود #سرگردان بود. او هم مثل من تو را جستجو میکرد، ولی در بند خانه ای شده بود که تو اولین بار پا بدان جا گذاشتی. او تو را از میان خانه های نوسازی که خیلی محو رنگ و بوی تو و سالهای زندگیات را دارند جستجو میکرد.
🍃من مانند او نیستم! میگذرم، از جایی که اولین بار #متولد شدی، در آن قد کشیدی، درس خواندی، کار کردی و... میخواهم زود به تحقیق و #تفحص خاتمه بدهم و به آخرش برسم. منتها یکی دو جاده مانده به خانه آخر میایستم. تو در این جاده مجروح شده بودی! یادت میآید جناب آقای #محمد_شالیکار؟
🍃من یادم نمیآید در کدام #عملیات ولی میدانم با آن سن کم بد مجروح شدی، آن هم از ناحیه سر. برخلاف پیشبینی هایشان این پایان نبود. هنوز پیمانه سر ریز نشده بود.
🍃جاده ها را باز پشت سر میگذارم. اینبار یک جاده مانده به خانه آخر توقف میکنم. اینجا تو دیگر چهل و نه سالت شده. برای #عتبات رفته بودی که شنیدی درگیری ها بالا گرفته و #سوریه شلوغ شده.
🍃از ذهنت گذشت که برخیزی و از #زیارت دل بکنی، وقت برای زیارت بود ولی برای انجام تکلیف نه! آنچه از ذهنت گذشت را عملی کردی، هر روز یک قدم به خانه آخر نزدیکتر میشدی. و آخرین قدم را با ضمانت #ضامن_آهو در شب شهادتش برداشتی.
🍃خودم خواندم که پای پروندهات امضای #علیابنموسیالرضا بود، زیارت ناقص کربلایت را، جاماندگیات را و #شهادتت را با یک امضا تکمیل کرده بود. و به وقت بیست و یک آذر نود و چهار پرونده زندگیات به زیباترین شکل خودش #خاتمه یافت.
♡سالگرد #شهادتت_مبارک♡
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_محمد_شالیکار
📅تاریخ تولد : ۱۳۴۹
📅تاریخ شهادت : ۲۱ آذر ۱۳۹۴
📅تاریخ انتشار : ۲۰ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : مزار شهدای امام سجاد(ع) فریدون کنار
🕊محل شهادت : سوریه
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
🍃نمیدانم از کجا شروع کنم، کدام مقدمه میتواند تو را توصیف کند؟ فقط میدانم که میخواهم آهسته در قصهی زندگیات قدم بزنم و حال خوب آن دوره را تنفس کنم. #عشق جاری در مسیر حیاتت را بنوشم و طعم شیرینش را از بر شوم.
🍃اصلاً من خواهان این هستم که راز آن دریای مواج #چشمانت را که در نور ماه غوطهور است کشف کنم. چشمهایی که #پاییز شصت و سه در قاب این دنیا رسم شدند. و صاحبش را #محمدجلال صدا زدند! تویی که هیچگاه مجوز گشودن طومار افتخاراتت را ندادی؛ چراکه مرد #سکوت بودی! گویی عهد بسته بودی که همه از تو فقط یک نام به یاد داشته باشند و طبع شوخ و لب خندان، همین...
🍃حتی رفیقانت هم از تو چند خاطره در میدان بیشتر ندارند، تنها موصل، حلب، #دمشق و... پیچ و خم وجودت را شناختند و مردانه همراهیات کردند. زمینه را فراهم کردی برای مادرت که دل از تو بکَند و خمسش را بدهد! به قول خودت #مادرت چون پنج فرزند داشت باید خمسش را میداد.
🍃و قرعه به نام تو افتاد و بعد از چهل روز همنشینی با تخت بیمارستان در دوازدهمین روز تابستان آسمانی شدی.
✍نویسنده: #مهدیه_نادعلی
🌸به مناسبت سالروز #تولد
#شهید_محمدجلال_ملک_محمدی
📅تاریخ تولد : ٢٣ آذر ۱٣۶٣
📅تاریخ شهادت : ۱٢ تیر ۱٣٩۶
📅تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱۴۰۰
🕊محل شهادت : موصل_عراق
🥀مزار شهید : تهران_بهشت زهرا
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی