🍃نگاهت هم آنجاست در جست و جوی دوستان #شهیدت .😔
.
🍃چشم هایت #آرزوی رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞
.
🍃دیگر #نگران نباش .
.
🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت #داغدار نداشتنت شد.
اما #خداراشکر تو به #آرزویت رسیدی🥀
.
🍃#پرواز را خوب آموختی چون #وابستگی ها را در سرزمین #دنیا رها کردی و رفتی .🕊
.
🍃 فرمانده بودی اما پایان #وصیت_نامه_ات ، #سربازی_ات را امضا کردی .😓
.
🍃کاش #آوینی بود.تا از تو بنویسید و #ارباب تا همه ی دنیا خواننده قصه ی واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این #قلم شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞
.
🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ #عشاق پیوستی. برای #جامانده_ها دعا کن..😥
🍃آن هاکه آرزوی #شهادت دارند.😰
.
🍃مدتی است راه #بندگی را گم کرده اند.
.
🍃#اسیر دنیا شده اند اما #امید به آزادی نفس دارند.💚
.
🍃دلشان برای یک #توبه خالصانه و #اشک ندامت لک زده است.😭
.
🍃برای آنانکه که #خسته از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓
.
🍂به مناسبت شهادت #شهید_سعید_قهاری_سعید
.
🖊به قلم #طاهره_بنائی_منتظر
.
📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵
.
📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴
.
📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳
.
❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی
.
یادبود: تهران.بهشت زهرا
.
#گرافیست_الشهدا #طراحی #عمار_عبدی #کربلا #مشهد
.
🍃به تابلوی #چشمانش می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم میآمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود.
🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشمهایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های #مادرانهام برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر #دلم میآید و هزاران "اگر" دیگر...
🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از #کودکی اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و #سیدعلی نام #حیدر را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت #آرزوهایم را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای #حقیقی شدنشان.
🍃از #همت و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و #تظاهرات و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش میریخت. #قرآن نذرش میکردم که سالم برگردد.
🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو #دِینت را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت #جبهه! یک کلمه گفت: مرگ با #عزت اگر خونین، بهتر از زندگی #ننگین. و من خاموش گشتم، دلم نیز هم...
🍃دیگر #نذرش نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از #خدمتش تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای #خدا کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر #نگران نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که #پرواز کرد سمت خدا، آنهم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه #مریوان...
◇سالگرد #شهادتت_مبارک حیدرم!◇
✍نویسنده : #مهدیه_نادعلی
🍁به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید_سیدحیدر_حمیدی
📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴
📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰
📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست.
🕊محل شهادت : مریوان
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی