eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.1هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃نگاهت هم آنجاست در جست و جوی دوستان .😔 . 🍃چشم هایت رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً را فریاد می زند.😞 . 🍃دیگر نباش . . 🍃قَسَم هایت به شهدا ، کار دستِ دنیا داد و تا قیامت نداشتنت شد. اما تو به رسیدی🥀 . 🍃 را خوب آموختی چون ها را در سرزمین رها کردی و رفتی .🕊 . 🍃 فرمانده بودی اما پایان ، را امضا کردی .😓 . 🍃کاش بود.تا از تو بنویسید و تا همه ی دنیا خواننده قصه ی واقعی رشادت ها و دلاوری هایت باشند .من و این شکسته ام برای از تو نوشتن بسیار کوچک ایم.✍😞 . 🍃راستی حال که به آرزویت رسیدی و به خیلِ پیوستی. برای دعا کن..😥 🍃آن هاکه آرزوی دارند.😰 . 🍃مدتی است راه را گم کرده اند. . 🍃 دنیا شده اند اما به آزادی نفس دارند.💚 . 🍃دلشان برای یک خالصانه و ندامت لک زده است.😭 . 🍃برای آنانکه که از دنیا و بازی هایش هستند دعا کن.😓 . 🍂به مناسبت شهادت . 🖊به قلم . 📅تاریخ تولد: ۱۳۳۱/۰۱/۰۵ . 📆تاریخ شهادت: ۱۳۸۵/۱۲/۰۴ . 📇تاریخ انتشار طرح: ۱۳۹۸/۱۲/۰۳ . ❣محل شهادت: جهنم دره خوی.آذربایجان غربی . یادبود: تهران.بهشت زهرا . .
🍃به تابلوی می نگرم. آن چشم های آرام حالا روشن تر و زیباتر از هر زمانی به نظرم می‌آمد. عکس برای چند ماه پیش بود ولی انگار روز قبل رفتنش آن را گرفته بود‌. 🍃یادم است روزی که میخواست برود نتوانستم یک دل سیر به تماشایش بنشینم، نشد آن دو گوی بلورین چشم‌هایش را ببوسم. فقط توانستم از نگرانی های برایش حرف بزنم. اینکه رفتنش برایم تاب و توان نمیگذارد، اینکه اگر برود چه بر سر می‌آید و هزاران "اگر" دیگر... 🍃میخواستم مجابش کنم که بماند. از اش گفتم؛ زمانی که سال چهل و چهار متولد شد و نام را برایش انتخاب کرد. از آن روزی حرف زدم که برای اولین بار کلمه بابا را ادا کرد. گفتم که قد کشیدنش را دیدم، رویاهایم پیش چشمانم قد علم کردند، رخت را در تنش دیدم و لحظه شماری کردم برای شدنشان. 🍃از و پشتکارش برای زمین زدن رژیم گفتم که آنها را در شب بیداری ها و و اعلامیه نوشتن هایش دیده بودم. هر شب که برای گشت بیرون میزد از خانه، دلم آب میشد و پشت سرش می‌ریخت. نذرش میکردم که سالم برگردد. 🍃اینها همه را گفتم و تاکید کردم که تو را دو سال پیش ادا کردی، بمان و اینجا خدمت کند، پشت ! یک کلمه گفت: مرگ با اگر خونین، بهتر از زندگی . و من خاموش گشتم، دلم نیز هم... 🍃دیگر نکردم، دیگر از شب بیداری هایم در دوران طفولیتش نگفتم، نخواستم بماند و جبران کند، از تا به الان برای این دیار نگفتم، منتی نبود! هرچه بود برای کرده بود... فقط دل و زبانم یک چیز را گفت: خدا به همرات! دلم آب شد و ریخت پشت سرش اما دیگر دلم شور نخورد، دیگر نشد. آرام گرفت و جگر گوشه اش را به امان خدا سپرد. و چه امانی بهتر و خوب تر از خدا! آنقدر خوب که کرد سمت خدا، آن‌هم به وقت آذر هزار و سیصد و شصت در جبهه ... ◇سالگرد حیدرم!◇ ✍نویسنده : 🍁به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اسفند ۱۳۴۴ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : اطلاعاتی در دسترس نیست. 🕊محل شهادت : مریوان