eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃مردی از دیارِ دلاوران شجاع، دلیر، فدایی انقلاب و کشور با درجه ستوان دومی از فارغ‌التحصیل شد و پس از پیروزی به ریاست دانشکده ارتقا یافت‌. 🍃به حضرت روح‌الله علاقه قلبی داشت و او را سدی در برابر انحرافات می‌شناخت. در دوره ای از خدمتش بر مَسنَدِ وزارت دفاع نیز تکیه زد. 🍃در همین دوران، هنگامی ‌که با گروهی از فرماندهان نظامی در حال بازگشت از ماموریت" بررسی وضعیت جبهه ها " پس از عملیات موفق بودند، بر اثر حادثه جان خود را از دست دادند🕊 🍃سقوط ناباورانه پرواز سی_۱۳۰ نیروی هوایی ارتش، موسی نامجو و چند تن از فرماندهان دلیر کشور را به آغوشِ شهادت رساند🕊 یادشان جاودان♡ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۶ آذر ۱٣۱٧ 📅تاریخ شهادت : ۶ مهر ۱٣۶۰ 📅تاریخ انتشار : ٧ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شهر ری 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🍃اسامی را با دقت از نظر میگذرانم. بی آنکه بخواهم چشمانم روی یک نام توقف میکند، محمد سادات‌رضوی! از آنجا که نامش حتی برایم آشنا نمی‌آمد با یار همیشگی‌ام جستجو را در آغاز کردیم... 🍃تمام سایت ها را زیر و رو کردم و دست آخر با اطلاعاتی اندک برگشتم سر خانه اول. رفیقم اما از من دست پُر تر برگشته بود! هرچیز که پیدا کرده بود را ریخت روی دایره من هم با او همراه شدم و قصه این پسر را با هم خواندیم... 🍃تقویم اول فروردین و دوم را نشان میداد. هوا با آنکه مطبوع و بهاری بود اما هنوز سرمای زمستان را به تن داشت. خانه حاج حسن شلوغ بود اقوام در رفت و آمد بودند تا قدم نو رسیده را تبریک بگویند. نوزاد پسری که آن روز در بهار چهل و هشت چراغ خانه را روشن کرد، محمدی بود که به قصد اسلام آمده بود. 🍃رسالتی که به محض به پایان رساندنش رخت از این جهان بر بست، در پاییز شصت و هفت... محمد با زمانه هم قدم شد و به پاییز شصت و هفت رسید، به بیستمین بهار زندگی‌اش. به اینجا که رسید زمان متوقف شد! 🍃در پایگاه کاولان مهاب، زیر هجوم سنگین ضد ها. زمان درست همینجا متوقف شد، محمد هم ایستاد، در مقابل هجمه دشمن و سرانجامِ ایستادگی‌اش کلمه "شهید" بود که کنار نامش آرام گرفت. سالگرد ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱٣۴٨ 📅تاریخ شهادت : ۱۵ مهر ۱٣۶٧ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : پایگاه کاولان مهاب 🥀مزار شهید : بهشت زهرا
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🍂این رسم بندگان خوب که با خالقشان شناخته شوند. مثلا سراغشان را گیری و گویند همان که همیشه سر بر نماز شب دارد؟ همان که حسین است و حسن؟! 🍂مصطفی هم اینگونه بود. نامش را که می اوردی، قنوت های طولانی و خلوت های دونفره ی شبانه اش با خدا در ذهنت نقش می بست. پس از ان به یاد می اوردی لبخند های همیشگی اش را که حتی بودنش هم نتوانست ان هارا به فراموشی بسپارد. لبانش دائم الذکر بود و چشم هایش خیره به دهان (ره)؛ فرمان که میشنید دیگر سر از پا نمیشناخت و همه چیز را وقف عمل به امام انقلاب میکرد. درست مانند روزی که امام دستور فرار از سربازخانه هارا داد و مصطفی همچون پروانه ای که از پیله خارج شود با شوق پر گرفت. 🍂اگر کمی دقت کنی میتوانی رد قدم هایش را در کف خیابان ها ببینی و حتی صدای فریاد های اورا بشنوی! نه تنها صدای مصطفی بلکه صدای خواهی ملت در هر کجا و هر زمانی که باشند به گوش مستکبران خواهد رسید. فریاد میزنند «هیهات منه الذلة»و سر بلند کرده و میگویند: ما از نسل دلمان تاب را ندارد و وجودمان تشنه عدالت است. این عطش تنها با سیراب شده و این درخت بی ثمر زندگی تنها با حضور امام است که پربار میشود... 🍂آری مصطفی نیز همین بود‌‌. قدر نامش را دانست و در مکتب مصطفیِ امت(ص) اش را سپری کرد. مریوان قله ی اوج او شد و مبدا پروازش. در هوایی ترکش ها و بمب ها به تن خسته ی او پناه اورده و مصطفی-مجنونِ جهاد-را به گلستان شهادت هدایت کردند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣۰ شهریور ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱٧ مهر ۱٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ۱۷ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : بهشت زهرا 🥀مزار شهید : مریوان
🍂دوستی واژه گرمی است که ، خون ایمان به رگش میریزد و حال تصور کن این پیوند بین تو رفیق اسمانی‌ات برقرار شود. حتی تصورش هم زیباست، حقیقتش که جای خود را دارد! 🍂امروز قرار است ما خون را به رگ های دوستی با رفیقی عزیز بریزیم و را احیا کنیم. و آن رفیق عزیز یزدان احمد نژاد است. که در آخرین روز فروردین در کیاشهر متولد شد. 🍂در بستر پرورش یافت و با راه امام تا منتهی الیه آرزویش رفت. شنیده‌ بودم پیش از رفتنش خانه ای را بنا کرد که سقف بالای سر والدینش باشد هنوز ریز کاری های خانه مانده بود که او رفت، خیالش از بابت آسایش و مادر راحت شد و با فراغ بال برای تحقق هایش رفت... 🍂او جنگ را عاشورایی دوباره وَ پیرخمین را که در این معرکه تنها بود و باید به ندایش لبیک میگفت معنا کرد. به سوی میدان شتافت و برای آزادی میهنش جنگید، برای و سربلندی‌اش. و آخر کار مهر شهادت بر شناسنامه‌اش نشست و مزد جهادش را گرفت... ✨سالگرد شهادتت مبارک ♥️ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣۰ فروردین ۱٣۴٣ 📅تاریخ شهادت : ۱٨ مهر ۱٣۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۸ مهر ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : خرم اباد لرستان
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃رسیده بود به سن خدمت و باید میرفت سربازی. بحبوحه قیام بود او دلش نمی خواست که برود زیر پرچم شاهنشاهی و با شاه خائن خدمت کند، به هر ضرب و‌ زوری که بود فرستادنش سربازی اما چون از همان آغاز دل چرکین بود چندماهی بیشتر دوام نیاورد و از پادگان فرار کرد تا اینکه بالاخره پیروز شد و به هرنحوی بود گواهی پایان خدمتش را گرفت. 🍃همه فکر میکردند که حالا خلاص شده است و حالا میرود دنبال کار و کاسبی اش اما از همان روزهای آغاز جنگ رفت و عضو گردان کمیل شد. همین بس بود تا تعجب خیلی ها را برانگیزد اما آنها خبر نداشتند که او دلداده امام بود و راه امام😌 🍃حسینِ عامیِ ظاهرا کم سواد در جریان انقلاب و خصوصا جنگ تحمیلی و در اثر تلاش، کوشش و که در راه امام و انقلاب با جان و دل انجام داد به چنان مقامی رسید که روز قبل از شهادتش، خبر خود و دو تا از دوستانش را به همه داد و البته همه به او خندیدند اما وقتی روز بعد یعنی هفدهم مهر ۶۶ خبر شهادت حسین مهربان، و رسید همه فهمیدند که شهید حسین مهربان عجب گوهری بود که قدرش را ندانستند🌺 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مرداد ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۹ مهر ۱۳۶۶ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای نی ریز 🕊محل شهادت : شلمچه
‍ ♡شهید عباس دوران... 🍃می توان گفت عباسِ دوران خودش بوده است. زیرا پیرو حرف برای دفاع از کشور و ایستادن در مقابل ، جانش را هم فدا کرده است. 🍃عاشق همسر و فرزندش بوده است اما در لا به لای هایش که برای همسرش مکتوب کرده است، جمله ای زیبا خودنمایی می کند."جنگ جنگ است و زن و بچه هم سرش نمی شود." 🍃او، قهرمانی است که در طول دو سال جنگ بیش از ۱۲۰ پرواز موفق داشته است. در آخرین پروازش که هدف بمباران پایگاه هوایی الدوره بوده است. پس از انجام عملیات برای نقض ادعای دشمن مبنی بر امن بودن منطقه و برگزاری کنفرانس سران غیرمتعهدها، به سوی هتل محل برگزاری کنفرانس حرکت کرده و با اصابت به هتل، مانع از برگزاری اجلاس می شود و شهد نصیبش می گردد. 🍃این روزها، به شهید دوران هایی نیاز دارد تا دفاع کنند از خاک میهن و در مقابل دشمن قد علم کنند. نیاز دارد به جنسی از این شهید که خود را بداند در مقابل هزینه ای که برای تحصیلش از خرج شده است. این روزها نیاز داریم به قهرمانانی چون او که تمام زندگیشان را فدای حرف های امام و کنند. 🍃حال از او نامی جاویدان مانده است و همسرش که دلتنگی هایش را می کند و پسرش که از پدر چیزی به یاد ندارد جز که بعد از ۲۰ سال انتظار برگشت و تشیبع شد. حال او برای جبران تمام سال هایی که از نعمت محروم بوده، نام فرزندش را نهاده است. ☆باشد که پیرو راهشان باشیم☆ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد :۲۰ مهر ۱۳۲۹.شیراز 📅تاریخ شهادت : ۳۰ تیر ۱۳۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : شیراز  🕊محل شهادت : بغداد
✨از امام عصر(عج) می‌خوام مرا از سربازان و یارانش قرار دهد. 🍃در اردیبهشت سال ۱۳۳۵ نوزادی از سلاله پاک حضرت زهرا(ع) در شهرستان ورامین به دنیا آمد. او از کودکی با آشنا شد و درس ظلم ستیزی و مبارزه با کفر را آموخت. بعدها در سال ۱۳۵۴ به خدمت سربازی رفت و در آنجا نیز سربازان را نسبت به ظلم رژیم آگاه می‌ساخت. 🍃در سال ۱۳۵۶ گروهی را بر علیه شاه سازماندهی کرد و در سال ۵۷ در صف مخالفان رژیم در اعتراض به ‌های غاصبانه‌اش نمود و مورد اصابت گلوله ماموران شاه قرار گرفت. 🍃پس از پیروزی به مدت یکسال در عضویت کمیته انقلاب اسلامی بود و با اغاز جنگ تحمیلی به میدان های نبرد شتافت و مردانه از خاک سرزمین خود دفاع کرد. 🍃در آذر ماه سال ۶۲ برادر بزرگوارش در عملیات فتح المبین به مقام رسید. و شهید سید هادی احمدی یکسال بعد از برادرش در محور پاسگاه (گرکنی) بر اثر اصابت ترکش به ناحیه شکم به جمع عاشقان شتافت. 🍃سخن شهید: برادرانم در راه خدا کار بسیار ارزشمندی‌است که فقط خاصان و مقربان درگاه حق توفیق گام نهادن در این عرصه را پیدا می‌کنند. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ اردیبهشت ۱٣٣۵ 📅تاریخ شهادت : ٢ آبان ۱٣۶٣ 📅تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : میمک 🥀مزار شهید : گلزار شهدای سید فتح الله
‍ ♡به نام عشق♡ 🍃هیاهوی بر روی کاغذ. قلم آنقدر بیتابی میکند که جوهرش، مشق زندگانیم را سیاه میکند اما، چه پرستو هایی که سبکبالانه مشق کردند⁩⁦❤️⁩ 🍃 ، همان پرستوی سبکبال بهشت بود. انتهای عطش رود، لابلای مسیر عشق، همانجایی که جاودانان در آن جای داشتند⁦🌹 🍃کسی که به نظم میچید، سنگ را روی سنگ، مهره را روی مهره، آخر همیشه میگفت:« مبادا که مهره های را به دست بیگانه سپاریم...» 🍃همانکه پرده را از پس دل کنار زد و سرود سر داد. اواخر عاشقی ات در قفس تن، همه میگفتند: نور بالا میزنی. زمزمه آسمان را بر لب داشتی و در بینهایت چشمانت بیقراری میکرد🕊 🍃تویی که نبض بودی، تویی که کلامت، سنگر شوق و ذوق و وفای به انقلاب بود. تویی که آوای آشنای بودی و تویی که عشق را به حقیقت گره زدی. تویی که تبسمت به ابدیت پیوست و مایی که هنوز گریان و دلبسته خاکیم 😓 ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۰۷ 📅تاریخ شهادت : ۷ تیر ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۱ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرای تهران
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃قصه از آنجایی شروع شد که مادری به آغوش اسلام پناه آورد و خود پناهِ این شد؛ انقلابی که نیاز به سرباز داشت و مادر تازه شده ی قصه ی ما، بهترینش را پیشکش کرد. 🍃امروز، باید از جسارت مادر بگویم تا مبادا فراموش کنیم محمود نام ها در چه دامنی پرورش یافته اند؛ مبادا از یاد ببریم دل بریدن مادرانی را که فرزندان را فدایی من و شما کرده اند... 🍃حرف های محمود را که میشنوی، دم به دم از پسرش می گوید. دلم قرص میشود همانجایی که به نقل از محمود با قاطعیت میگوید: "ما از هم میتوانیم بهتر باشیم. ایمان ده درجه دارد و میتوانیم به عالی ترین درجات آن برسیم. به برسیم." 🍃با ادامه ی حرف های مادر، دیگر جای بهت و تعجبی برایم نمیماند! برایمان تعریف میکرد از ختم ای که گرفته بود؛ به این نیت که اگر قرار است جوانش شهید شود قسمتش روز باشد و اشک های مادر هم نذر بی مادریِ حسین(ع)... 🍃روز عاشورا که شده بود، مادر دست به دعا برداشته بود و برای قابل نشدن خودش گلایه میکرد... از آن سو محمود، برای اقامه نماز ظهر عاشورا به تبعیت از قامت بست؛ و فراغِ بالِ او بود که ترس را از دیگر همرزمان گرفت. بعد نماز، همه خیال برخاستن داشتند اما محمود تسبیحات را زمزمه میکرد و می گفت: "امروز باید کار را یکسره کنیم..." سرانجام دعاهای مادر محمود، جسم بی جان و شهید او بود که روز عاشورا از سومار پر گرفت... ✍️نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲ آبان ۱۳۴۰ 📅تاریخ شهادت : ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۲ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای کرمان 🕊محل شهادت : سومار
♡به نام خدای قلبم♡ 🍃تصویرش که در مقابلم نقش بست، جوانی امروزی بود. به ها نمیخورد اما ته چشمانش رنگ و معصومیت گرفته بود. به قولی، از همان جوان های مومن و اهل دل که قدم بر رد پاهای (ره) گذاشت و جبهه ها را به عطر خودش معطر کرد. 🍃جعفر که خنثی کننده ی مین و مناطق بود، ابتدا نَفسش را خنثی کرد و تابلو را بر جاده ی قلبش زد. می‌دانست این راه عاقبتی خیر در پیش ندارد. می‌دانست باید مسیری را در پیش بگیرد که طغیانگر کوچکترین بهایی در آن نداشته باشد. 🍃ایران و مملو از جعفر هاست. کافیست نگاهی را آزرده کند، نهایت همه سلاح می‌شوند و هدفشان دست های هرز است. شهادت برای ما و جوانان ما، از جمله جعفر لطفی، راهی است برای رهایی و در رسیدن به مگر ترسی حریفِ قلبِ بی قرار می‌شود؟ 🍃مین هم حریف جعفر نشد. آنقدر شیفته ی او شد تا نهایت دلش نیامد دست رد به سینه اش بزند و جعفر هنگام خنثی سازی مین به رسید. گویا خدا برای او دری از به سمت باز کرد و برای همیشه اورا به همسایگی خود برگزید. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٣ بهمن ١٣۵۴ 📅تاریخ شهادت : ۴ آبان ١٣٧٣ 📅تاریخ انتشار : ۴ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : تهران 🥀مزار شهید : شهرستان اسلامشهر
🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃 🍃چشم هایم میخِ نوشته ی مقابلم شده است؛ توصیه ی درباره ی زنده نگه داشتن یاد شهدا. چشم هایم می‌بیند، لب هایم می‌خواند، اما لبریز از شوق می‌شود برای عمل به او؛ هیهات اگر امر کند و ما همچنان بر زمین نشسته باشیم! 🍃دیگر قرار از دست می‌دهم و به تن قلمم میکنم؛ نام شهید حسن طالبی فر مقابل چشمانم جان می‌گیرد. بی آنکه بخواهم دستم شروع می‌کند به حماسه گری، به نوشتن و سرودن از شهیدی که تنها چهارده سال داشت و طعم تلخ را چشید اما لحظه ای خود را غافل از نگاه خدا ندید. 🍃عاشقانه کرد. کتاب های سیاسی و برنامه ی همیشگی او بود و دغدغه اش برای بصیرت آفرینی او را به خواندن کشانده بود. امام خمینی(ره) گوهر نایاب این را، عزیز می‌شمرد و مشتاقانه در به پیروزی رسیدن این انقلاب تلاش می‌کرد. تا جایی که وقتی فرمان جهاد می‌دهد سر از پا نمی‌شناسد و راهی می‌شود. 🍃خلاصه کنم. گویا می‌دانست قرار است به سمت خدا پر بگیرد آخر چند ساعت قبل از شهادت پیشنهاد غسل می‌دهد‌؛ در آب کرخه شهادت و آب را به تن جهادگرش تبرک می‌کند. ساعاتی بعد تیرهای ، مسیر قلبش را در پیش گرفته و برای همیشه اورا سعاتمند و آخرت می‌کند. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٢ اردیبهشت ١٣٣٩ 📅تاریخ شهادت : ٩ آبان ١٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ۹ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : نامشخص 🥀مزار شهید : نامشخص
🍃بهمن سال ۱٣۵٧ شهید احمد کاکا که سرباز گارد جاویدان بود به فرمان ، با اسلحه و مهمات، از لشکر گارد فرار کرده و روزهای ٢۱ و ٢٢بهمن را در کنار مردم، علیه عوامل شاه می جنگد. بعد از پیروزی انقلاب، یک عده از دوستانش که گرایش به افکار، منافق و چریک و فدایی داشتند دور و برش را گرفته و باعث می شوند تا او از دور شود. 🍃روزی به پیشنهاد و اصرار برادرش که خیابان های را نمی شناخت و تمایل داشت تا به دیدن در جماران برود با او همراه شد. در این دیدار امام در رابطه با که به گروهک منافقین می پیوستند، صحبت  کردند و خطاب به آنان فرمودند: "نمی خواهید آدم بشوید؟ کی می خواهید برگردید؟" بعد از این شهید احمد گفته بود. مثل اینکه امام تنها به من نگاه می کرد و می گفت: احمدِ کاکا! تو نمی خوای بشی؟ تا کی می خوای ادامه بدی؟ من سرم رو برگردوندم و چند بار به اطرافم نگاه کردم، اما انگار چشم امام فقط به چشمای من افتاده بود. 🍃بعد از این ماجرا اول وارد کمیته و بعد سپاه شد و با آغاز جنگ به رفت وسر انجام در ۱۱\٨\۱٣۶۱ در منطقه عین خوش در بر اثر اصابت تیر مستقیم دشمن به پاكش به خیل شهدا پیوست و پیكر مطهرش در گله محله آرام گرفت.  ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : گله محله
🍃شهید مهدی سال ۱۳۴۱ در شهرضا استان به دنیا آمد. پدرش به واسطه رویای صادقه ای که دیده بود نامش را گذاشت. 🍃شهید مهدی تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم در مدارس شهرضا سپری کرد. وی در کنار به فعالیتهای مذهبی و سیاسی پرداخت. در دوران همراه مردم شهرش به تظاهرات میرفت و برای بیرون کردن ماموران شاه فعالیت بسیار کرد. پس از پیروزی انقلاب، وارد بسیج و سپاه پاسداران شد. دوره آموزش های لازم را در پایگاه غدیر گذراند. در سن هجده سالگی از طریق سپاه به اعزام شد. 🍃شهید مهدی در اولین مجروح شد ولی پس از بهبودی نسبی به جبهه برگشت. وی در عملیاتها از خود رشادت های بسیار به جا میگذاشت. در یک عملیات که دشمن از تانکهای مجهز اسرائیلی استفاده کرده بود، شهید مهدی با ابتکار خود، قبضه ار.پی.جی را پشت یک ماشین گذاشت با یک راننده که با مهارت و سرعت بسیار، دور تانکها میچرخید، توانست تعدادی از تانکها را منفجر کند. با دیدن این پیروزی روحیه بیشتری پیدا کردند و با نبرد بی امان، مانع پیشروی تانکها شدند. 🍃شهید مهدی در حال خاصی پیدا کرد. مرحله اول عملیات با موفقیت انجام شد. در آغاز مرحله دوم نگهبانها به جهت بی خوابیهایی که فرمانده شان در شناسایی داشت، او را برای بیدار نکردند. شهید مهدی با حسرت و آه گفت. آخرین نماز شب عمرم از دستم رفت. همان روز در مرحله دوم عملیات محرم تاریخ ۶۱.۸.۱۲ با سمت به شهادت رسید🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ٢۵ شهریور ۱٣۴۱ 📅تاریخ شهادت : ۱٢ آبان ۱٣۶۱ 📅تاریخ انتشار : ۱٢ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : عملیات محرم 🥀مزار شهید : گلستان شهدای شهرستان شهرضا
🍃بسم ربّ الزهرا(س)🍃 🍃قبل از با وجود همه شرایطی که برای نفس وجود داشت، راه را برگزید و مانند هزاران و زنی که برای از آرمان‌هایشان ایستادند، او هم مسیر را در پیش گرفت. 🍃معلمی را نه به عنوان ، که به عنوان انتخاب کرد و از جانش در این راه مایه گذاشت. با اینکه انقلاب شده بود، آموزش حق به نوجوان را از یاد نبرد. چندین تن از دانش آموزانش همراه خودش، گواه این ادعاست. 🍃آنجا راه وصل به عشق حقیقی را یافته بود. در چشم چون نگین انگشتری درخشید و خدا هم در سالروز آفرین ۱۳ آبان و در ۴ برای او و همراهش پلی فرستاد تا آنان را برای همیشه در نزد اولیای گرامش جای دهد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٢ شهریور ١٣٣٨ 📅تاریخ شهادت : ١٣ آبان ١٣۶٢ 📅تاریخ انتشار : ١٢ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : غرب 🥀مزار شهید : شهدای خیر آباد
♡ 🍂 در پاییز متولد شد اما حضورش، نسیمِ بهار را به تنِ خانواده نشاند .تک پسرِ محبوب خانواده، متولد آبانِ ۱۳۳۵ با حب به اهل بیت و آموزه های پدر قد کشید و زیرِ سایه روشنگری‌های رشد کرد. 🍂 دل به انقلاب سپرد...قدم به قدم با مردم همراه شد تا در زمستان ۵۷، بهار را به آغوش کشید.انقلاب شد و از فردایِ آن روز هر کجا که به یک نیروی گارآمد و متعهد نیاز بود، پایِ علی‌اصغر هم باز می‌شد از حفظ در محل تا شرکت در کمیته. 🍂او که در تشکیلِ محل نقش داشت، حالا خود یکی از پاسدادانِ متعهدِ سپاه بود. بویِ باروت و سوتِ خمپاره، او را به جبهه کشاند و ایستاد تا دفاع کند از هاک و ناموسش. 🍂روحش چنان با خاکِ جبهه عجین بود که هوای شهر، نفسش را تنگ می‌کرد.علی اصغر، روح به آسمان سپرده بود و جسم روی زمین تقلا می‌کرد تا به بالا برسد. 🍂 سرانجام؛ اسطوره و تقوا در ۱۳ آبانِ سال ۶۲؛ در مرحله سوم عملیات والفجر۴ به سوی آسمان روانه شدو روحِ بلندش در منطقه "پنجوین"بر اثر اصابت ترکش و گلوله به ملکوت اعلی پیوست🕊 🍃روحش شاد و قرین رحمت🍃 ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ آبان ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : عراق
🍃بسم ربّ الزهرا (س)🍃 🍃دفتر زندگی‌ اش را باز می‌کنم. با لبخندی که شکوفه‌ های سال ۳۹ شیراز به رویش پاشیدند، می‌شود. اهل نیز بار دیگر پسری از سلاله غیور را در آغوش کشیدند. 🍃چند جلوتر می‌روم؛ آن روز که مردم، خورشید پرفروغ را در در معرض خاموشی دیدند، بستند ابرهای تیره و استبداد را کنار زنند تا بار دیگر گرمای زندگی‌ بخش اسلام را با و دل بچشند. علی‌ اصغر هم از همان بود. روح زلالش دنبال رهایی حق از بند جور بود که او را وارد مسیری از جنس کرد. 🍃و باز به هم چند صفحه‌ای جلو می‌روم؛ می‌رسم به آنجا که باز مردمانی جان بر کف بودند که نهال نو پای را آبیاری کنند و تیرهایی شوند که این نهال را گرفته‌ بودند. 🍃عشق، علی‌اصغر را به وعده‌گاه کشاند. آنجا که زیبایی همان تیرهایی بودند که آنها را به وصلی مهمان می‌کردند. و او که خود نظر کرده مولایش بود، نجواهایش را در جا گذاشت و به ملاقات پروردگارش شتافت و آخرین صفحه دفتر زوال‌ پذیر دنیایش به مهر «به فیض نائل آمد» مزیّن گشت. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٣٣٩ 📅تاریخ شهادت : ٢١ آبان ١٣۶١ 📅تاریخ انتشار : ٢٠ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : نامشخص
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 اعتقاد وقتی در درون کسی پدید می‌آید که محتوای آن را با گوشت و پوست خویش حقیقتاً چشیده باشد و شاید بر این اساس بوده است که حضرت (ره) می‌فرمودند: «و تنها آنهایی تا با ما هستند که درد و و را چشیده باشند.» چراکه ماندن تا آخر خط فقط با اعتقاد واقعی امکان‌پذیر است. 🍃 حقیقتاً از همان کودکی طعم تلخ استضعاف و ظلمی که بر تمامی مردم تحمیل می‌کرد را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده بود. 🍃 هفت ساله بود که به جای مجبور شد تا برای امرار معاش خود و خانواده‌اش به دامداری و کشاورزی بپردازد، همان سال‌ها هم بود که رژیم برای ضعیف کردن مردم، خود را بر پایه تضعیف دامداری و کشاورزی گذاشت تا شعبان هم علیرغم سن کمش به شهر برود و به شغل مشغول شود اما او که از بن دندان به مبارزه هدفمند با رژیم شاهنشاهی اعتقاد داشت. 🍃 با شروع حتی کار خوشکاری را هم تعطیل کرد و به صفوف انقلابیون پیوست و بعد از پیروزی انقلاب هم مدام درگیر امور انقلاب و دفاع از آنان شد. 🍃 این نشان از و اعتقاد او به مبارزه با رژیم طاغوت بود و او را حتی لحظه‌ای آرام نمی‌گذاشت. 🍃 بعد از با تمامی توانی که داشت در همه جبهه‌های دفاع از انقلاب شرکت کرد تا بالاخره در درگیری‌های آمل به دست منافقان کوردل در جنگل‌های آمل به شهادت رسید و شهید شعبان کاظمی نام گرفت. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : آمل 🥀مزار شهید : امامزاده عباس ساری
✨بسم ربّ الزهرا(س) 🍃بند از پای پرنده خیالم باز می‌کنم تا آزادانه مرا مفتخر به زنده کردن یاد شهیدی دیگر کند. از فارس میگذرد ، به که می‌رسد، بام خانه‌ای در بندرعباس را برای نشستن انتخاب میکند و من درمی‌یابم که که مقصد همین‌جا است. 🍃پسرکی در حیاط مشغول بازی‌ است. پسرکی که قرار است در آینده روزگار را شرمنده خودش کند. برای و ثمربخشی که سراسر حقانیت است، سر از پا نمی‌شناسد و از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند. 🍃روزگار می‌گوید سهم این شهر در حفاظت از چیست و او آن را فراهم می‌کند بی آنکه طالب مزدی باشد. اولین های زیادی در افتخاراتش ثبت می‌شود و او همچنان راه در پیش می‌گیرد. 🍃آخرین درخواست روزگار، اثبات است پس او را به سرزمین خاک و و گلوله فرامی‌خواند. او نیز که از مدعیان راستین این وادی است، با خونش را به همگان ثابت میکند و زمانه را با آتش غم از دست دادن یاری بی ریا تنها میگذارد. 🍃چشمانم را باز میکنم، در اتاقم هستم. بغضی که از آن شهید و کم‌ کاری‌های خودم در این مسیر نشأت گرفته، راه گلویم را بندآورده. به راستی که ما بعد از آنها چه‌کردیم؟! ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٣ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ٢٢ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : بستان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بند عباس
🍃همیشه گفته‌ام نام، تاثیرگزار ترین شاخصه یک فرد است.و همین نام، می‌تواند تو را به سعادت برساند. مثلا که باشی، و ارادت در جانت ریشه می‌کند و با اندیشه ظلم‌ستیزی، این یادگارِ مولای ، بزرگ می‌شوی. 🍃درست شبیه پسری که تاثیرنامش، شجاعت و دلاوری بود. در دریایِ مواج انقلاب، به سمت حقیقت شنا کرد و کنار سیلِ عظیمِ پهلو گرفت. 🍃در تظاهراتِ شهر، ردپایِ حسین دیده می‌شد. اویی که با مردمش هم‌صدا شد تا ریشه را نابود کنند. و این ستم‌ستیزی رشته اتصال او با معبود شد. حسین مرادی، از شهدایِ مبارزاتِ انقلاب است. 🍃از آنهایی که از جانِ خود گذشتند تا زمینه و انقلاب در ایجاد و مردم بیدار شوند و حق را طلب کنند. خونِ امثال حسین، نهالِ جوانه زده را آبیاری کرد تا ریشه در جانِ جهان بِدَواند. ما مدیونِ جان برکفانِ زمینه سازِ انقلابیم. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣ مهر ۱٣٢٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۶ آبان ۱٣۵٧ 📅تاریخ انتشار : ٢۵ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دبیران
🍃او را به عاشقی می‌شناختند. عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار. 🍃انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است. و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ او را به سمت و سوی خود کشاند. 🍃وقتی امام(ره) خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍃گویی این همه را وامدار نامش است. عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد. در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: "از حج که بازگشت، گفتم : عباس! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی" گفت: خیلی دلم می خواهد ملاقات و زیارت خدا نصیبم شود. 🍃باید خالص باشی و برای نه از جان که از دل بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت. تا که در نیمه شبی، در پنجوین، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. ۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 ؛ پرستویِ خوش رقصِ آسمان❤️ ✍نویسنده : 🌺 به مناسبت سالروز 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر شهید در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲ 📆تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : پنجوین
🍃باکری را همه می‌شناسند، نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد. دو برادر بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🍃قلم اینبار از حمید بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به رسید. قد می‌کشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمی‌کرد. 🍃به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در پاریس، حمید را به آنجا کشاند! تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند. 🍃رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ! 🍃بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از "! شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از بازنگشت اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده... 🍃فرمانده ؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد! 🍃از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است؛ برای روحِ زمین‌گیرمان فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🍃گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده🥰 ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جزیره مجنون، عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
🍃در روزهایی که سایه حکومت ظالم بر تن رنجور مردم سنگینی می کرد آنان که جوهر غیرت در رگ هایشان جاری بود و زیر بار ظلم نمی رفتند مردانه ایستادند. فرقی نمی کرد جوان باشند یا پیر همه برای رسیدن به حکومت اسلامی که در آن حق کسی ضایع نشود تلاش می کردند. 🍃 اسدالله پروا، سن و سالش به مبارزه نمی خورد. باید پای درس و مشق و کتاب و دفترش می نشست اما با ایمان محکم و اراده ای قوی در تظاهراتی که علیه رژیم شاه برگزار می شد شرکت کرد. میخواست انتقام مردمی که به جرم بی گناهی در خون خود غلطیدند را بگیرد اما فرصت نشد و با غلطیدن در خون خود شهید شد. 🍃اسدالله های بسیاری با سن کم اما روح بزرگ فدای شدند. حال نمیدانم دغدغه های نوجوانان همسن اسدالله چیست اما کاش کسی برایشان از تلاش ها و خون های ریخته شده بگویند تا یاد بگیرند حقی را ضایع نکنند. 🍃اینجا غریب اند و غریب تر، خون ریخته شده ای است که در این حوالی به فراموشی سپرده شده است. کاش یک تظاهرات برگزار می شد و کسی با ندای وجدان می گفت پا روی خون شهدا نگذارید. این موسفید شد از دست ظلم های از آشنا دیده. این انقلاب حرمت دارد... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱٣٢٨ 📅تاریخ شهادت : ٢ تیر ۱٣۴٢ 📅تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شیراز 🥀مزار شهید : شیراز
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃شهید ابراهیم سال ۱۳۲۹ در محله قصرالدشت مسجدالرضا شیراز دنیا آمد. تحصیلاتش را با نمرات عالی تا مقطع دیپلم در کازرون و شیراز سپری کرد. به علت علاقه وافر به در امتحان شرکت کرد. سال ۵۰ و ۵۱ پس از گذراندن آموزش مقدماتی در ایران، برای هواپیماهای جنگی به آمریکا فرستاده شد. 🍃شهید ابراهیم در ایام ، همراه همفکران نیروی هوایی چاش به فعالیت انقلابی پرداخت و حامی رهبر انقلاب شد. پس از پیروزی کرد و از پروردگار یک هدیه گرفت. 🍃با آغاز به بوشهر منتقل شد و همراه خلبانان شجاع نیروی هوایی به نبرد با دشمن پرداخت. شهید ابراهیم در مدت دو ماه ابتدای جنگ، ۵۰ پرواز برون مرزی داشت و ۸۰ پرواز عملیاتی موفق و از تیمسار فکوری چندین لوح اخذ کرد. 🍃سرانجام در مروارید،پس ازشکست دادن صدام، داخل آبهای خلیج فارس، همراه ناو پیکان همیشه جاوید ایران، مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و با لقب به پرواز کرد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۲۹ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : جاویدالاثر 🕊محل شهادت : اب های خلیج فارس
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بجنورد 🕊محل شهادت : سوسنگرد
🍃اینبار می‌خواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است. 🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد. 🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جان‌بازی بود ، آماده . به اینجا که میرسم خسته و ناتوان می‌مانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند. 🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم و انقلاب، کلمات خجل زده‌اند و کنار هم قرار نمی‌گیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته... 🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینه‌اش های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک‌ کرده و هرگز از یاد نمی‌برد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و... 🍃افتخاراتش طوماری می‌شود که قدمت مبارزاتش را به رخ می‌کشد و این پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند! 🍃چون هنوز رجزخوانی‌اش در قلب در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان می‌گیرند و آماده خدمت می‌شوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم می‌زنند! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن 🕊محل شهادت : سوریه