eitaa logo
گرافیست الشهدا🎨
1.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
214 ویدیو
1.4هزار فایل
بنام 🍁خدا بیاد🌿 خدا برای🌹خدا کپی بدون تغییر با ذکر اللهم عجل لولیک‌الفرج حذف #لوگوی روی عکس و #اسم_نویسنده متن ها #حرام است حذف لینک و هشتک از #متن ها مانعی ندارد تبادل و تبلیغ نداریم خادم @Zare_art https://www.instagram.com/ammarabdi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ 🍂 در پاییز متولد شد اما حضورش، نسیمِ بهار را به تنِ خانواده نشاند .تک پسرِ محبوب خانواده، متولد آبانِ ۱۳۳۵ با حب به اهل بیت و آموزه های پدر قد کشید و زیرِ سایه روشنگری‌های رشد کرد. 🍂 دل به انقلاب سپرد...قدم به قدم با مردم همراه شد تا در زمستان ۵۷، بهار را به آغوش کشید.انقلاب شد و از فردایِ آن روز هر کجا که به یک نیروی گارآمد و متعهد نیاز بود، پایِ علی‌اصغر هم باز می‌شد از حفظ در محل تا شرکت در کمیته. 🍂او که در تشکیلِ محل نقش داشت، حالا خود یکی از پاسدادانِ متعهدِ سپاه بود. بویِ باروت و سوتِ خمپاره، او را به جبهه کشاند و ایستاد تا دفاع کند از هاک و ناموسش. 🍂روحش چنان با خاکِ جبهه عجین بود که هوای شهر، نفسش را تنگ می‌کرد.علی اصغر، روح به آسمان سپرده بود و جسم روی زمین تقلا می‌کرد تا به بالا برسد. 🍂 سرانجام؛ اسطوره و تقوا در ۱۳ آبانِ سال ۶۲؛ در مرحله سوم عملیات والفجر۴ به سوی آسمان روانه شدو روحِ بلندش در منطقه "پنجوین"بر اثر اصابت ترکش و گلوله به ملکوت اعلی پیوست🕊 🍃روحش شاد و قرین رحمت🍃 ✍نویسنده : 🌷به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۲۳ آبان ۱۳۳۵ 📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۱۳ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت زهرا 🕊محل شهادت : عراق
🍃بسم ربّ الزهرا (س)🍃 🍃دفتر زندگی‌ اش را باز می‌کنم. با لبخندی که شکوفه‌ های سال ۳۹ شیراز به رویش پاشیدند، می‌شود. اهل نیز بار دیگر پسری از سلاله غیور را در آغوش کشیدند. 🍃چند جلوتر می‌روم؛ آن روز که مردم، خورشید پرفروغ را در در معرض خاموشی دیدند، بستند ابرهای تیره و استبداد را کنار زنند تا بار دیگر گرمای زندگی‌ بخش اسلام را با و دل بچشند. علی‌ اصغر هم از همان بود. روح زلالش دنبال رهایی حق از بند جور بود که او را وارد مسیری از جنس کرد. 🍃و باز به هم چند صفحه‌ای جلو می‌روم؛ می‌رسم به آنجا که باز مردمانی جان بر کف بودند که نهال نو پای را آبیاری کنند و تیرهایی شوند که این نهال را گرفته‌ بودند. 🍃عشق، علی‌اصغر را به وعده‌گاه کشاند. آنجا که زیبایی همان تیرهایی بودند که آنها را به وصلی مهمان می‌کردند. و او که خود نظر کرده مولایش بود، نجواهایش را در جا گذاشت و به ملاقات پروردگارش شتافت و آخرین صفحه دفتر زوال‌ پذیر دنیایش به مهر «به فیض نائل آمد» مزیّن گشت. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١٣٣٩ 📅تاریخ شهادت : ٢١ آبان ١٣۶١ 📅تاریخ انتشار : ٢٠ آبان ١۴٠٠ 🕊محل شهادت : عین خوش 🥀مزار شهید : نامشخص
🍃 بسم الله الرحمن الرحیم 🍃 اعتقاد وقتی در درون کسی پدید می‌آید که محتوای آن را با گوشت و پوست خویش حقیقتاً چشیده باشد و شاید بر این اساس بوده است که حضرت (ره) می‌فرمودند: «و تنها آنهایی تا با ما هستند که درد و و را چشیده باشند.» چراکه ماندن تا آخر خط فقط با اعتقاد واقعی امکان‌پذیر است. 🍃 حقیقتاً از همان کودکی طعم تلخ استضعاف و ظلمی که بر تمامی مردم تحمیل می‌کرد را با گوشت و پوست و استخوان درک کرده بود. 🍃 هفت ساله بود که به جای مجبور شد تا برای امرار معاش خود و خانواده‌اش به دامداری و کشاورزی بپردازد، همان سال‌ها هم بود که رژیم برای ضعیف کردن مردم، خود را بر پایه تضعیف دامداری و کشاورزی گذاشت تا شعبان هم علیرغم سن کمش به شهر برود و به شغل مشغول شود اما او که از بن دندان به مبارزه هدفمند با رژیم شاهنشاهی اعتقاد داشت. 🍃 با شروع حتی کار خوشکاری را هم تعطیل کرد و به صفوف انقلابیون پیوست و بعد از پیروزی انقلاب هم مدام درگیر امور انقلاب و دفاع از آنان شد. 🍃 این نشان از و اعتقاد او به مبارزه با رژیم طاغوت بود و او را حتی لحظه‌ای آرام نمی‌گذاشت. 🍃 بعد از با تمامی توانی که داشت در همه جبهه‌های دفاع از انقلاب شرکت کرد تا بالاخره در درگیری‌های آمل به دست منافقان کوردل در جنگل‌های آمل به شهادت رسید و شهید شعبان کاظمی نام گرفت. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۳۳۱ 📅تاریخ شهادت : ۲۲ آبان ۱۳۶۰ 📅تاریخ انتشار : ۲۱ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : آمل 🥀مزار شهید : امامزاده عباس ساری
✨بسم ربّ الزهرا(س) 🍃بند از پای پرنده خیالم باز می‌کنم تا آزادانه مرا مفتخر به زنده کردن یاد شهیدی دیگر کند. از فارس میگذرد ، به که می‌رسد، بام خانه‌ای در بندرعباس را برای نشستن انتخاب میکند و من درمی‌یابم که که مقصد همین‌جا است. 🍃پسرکی در حیاط مشغول بازی‌ است. پسرکی که قرار است در آینده روزگار را شرمنده خودش کند. برای و ثمربخشی که سراسر حقانیت است، سر از پا نمی‌شناسد و از هیچ تلاشی دریغ نمی‌کند. 🍃روزگار می‌گوید سهم این شهر در حفاظت از چیست و او آن را فراهم می‌کند بی آنکه طالب مزدی باشد. اولین های زیادی در افتخاراتش ثبت می‌شود و او همچنان راه در پیش می‌گیرد. 🍃آخرین درخواست روزگار، اثبات است پس او را به سرزمین خاک و و گلوله فرامی‌خواند. او نیز که از مدعیان راستین این وادی است، با خونش را به همگان ثابت میکند و زمانه را با آتش غم از دست دادن یاری بی ریا تنها میگذارد. 🍃چشمانم را باز میکنم، در اتاقم هستم. بغضی که از آن شهید و کم‌ کاری‌های خودم در این مسیر نشأت گرفته، راه گلویم را بندآورده. به راستی که ما بعد از آنها چه‌کردیم؟! ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣٣۱ 📅تاریخ شهادت : ٢٣ آبان ۱٣۵٩ 📅تاریخ انتشار : ٢٢ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : بستان 🥀مزار شهید : گلزار شهدای بند عباس
🍃همیشه گفته‌ام نام، تاثیرگزار ترین شاخصه یک فرد است.و همین نام، می‌تواند تو را به سعادت برساند. مثلا که باشی، و ارادت در جانت ریشه می‌کند و با اندیشه ظلم‌ستیزی، این یادگارِ مولای ، بزرگ می‌شوی. 🍃درست شبیه پسری که تاثیرنامش، شجاعت و دلاوری بود. در دریایِ مواج انقلاب، به سمت حقیقت شنا کرد و کنار سیلِ عظیمِ پهلو گرفت. 🍃در تظاهراتِ شهر، ردپایِ حسین دیده می‌شد. اویی که با مردمش هم‌صدا شد تا ریشه را نابود کنند. و این ستم‌ستیزی رشته اتصال او با معبود شد. حسین مرادی، از شهدایِ مبارزاتِ انقلاب است. 🍃از آنهایی که از جانِ خود گذشتند تا زمینه و انقلاب در ایجاد و مردم بیدار شوند و حق را طلب کنند. خونِ امثال حسین، نهالِ جوانه زده را آبیاری کرد تا ریشه در جانِ جهان بِدَواند. ما مدیونِ جان برکفانِ زمینه سازِ انقلابیم. ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱٣ مهر ۱٣٢٨ 📅تاریخ شهادت : ٢۶ آبان ۱٣۵٧ 📅تاریخ انتشار : ٢۵ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : دبیران
🍃او را به عاشقی می‌شناختند. عاشقی برای ارباب. یک محله بود و یک علمدار. 🍃انگار نمی شود از کنار این دریایِ بگذری و خیس نشوی و محال است خیس شوی و غرق نشوی! عباس هم از غرق شدگانِ در دریایِ عشق است. و دستِ نوازشش بر سر یتیمان، درد بی‌پدری را کمتر می‌کرد. 🍃بعد از سربازی، در رشته "تربیت کودک" دانشگاه علامه طباطبایی مشغول شد تا بانگِ او را به سمت و سوی خود کشاند. 🍃وقتی امام(ره) خاکِ وطن را با قدومش معطر کرد، عباس از آنهایی بود که جانش را برای محافظت از امام بر دست گرفته بود. بعد ها که قرعهِ سرنگونی به نامِ افتاد، عباس اولین نفر بود که وارد ساختمان شد. 🍃گویی این همه را وامدار نامش است. عباس آقایی که در شجاعت زبانزد است عباس‌گونه اش او را به خاکِ کشاند و نمک‌گیرِ وادیِ عاشقان شد. در عملیات صورتش مجروح شد اما پس از چندی دوباره رهسپارِ جبهه بود. 🍃در سال ۶۲، مَحرَمِ حریمِ یار شد! به رفت. مادر می‌گوید: "از حج که بازگشت، گفتم : عباس! خوش به حالت که رفتی و خانه خدا را زیارت کردی" گفت: خیلی دلم می خواهد ملاقات و زیارت خدا نصیبم شود. 🍃باید خالص باشی و برای نه از جان که از دل بگذری تا تو را بخرد. مثل عباس! رها از همه دلبستگی‌ها، در گوشِ یار سخن از می‌گفت. تا که در نیمه شبی، در پنجوین، ترکشِ سرگردانِ یک خمپاره در جانش آرام گرفت. ۴ بال پروازی شد تا در بیکرانِ آسمان، به محضرِ برسد🕊 ؛ پرستویِ خوش رقصِ آسمان❤️ ✍نویسنده : 🌺 به مناسبت سالروز 📆تاریخ تولد : ۵ بهمن ۱۳۳۳ به گفته مادر شهید در شناسنامه ۵ مرداد ۱۳۳۳ 📆تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۶۲ 📆تاریخ انتشار : ٢٧ آبان ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🕊محل شهادت : پنجوین
🍃باکری را همه می‌شناسند، نامش که برده می‌شود، و خدمت در پسِ ذهن‌ها نقش می‌بندد. دو برادر بودند که قلبشان برای می‌تپید و دوشادوش یکدیگر در راهِ همین انقلابِ نوپا جانفشانی می‌کردند. 🍃قلم اینبار از حمید بنویسد... ، مبارزه را از برادر بزرگترشان آموخته بود. اویی که به دست رژیم شاه به رسید. قد می‌کشید اما روح بلندش وَرای گنجایش زمین بود، آنقدر بزرگ که هیچ چیز آرامَش نمی‌کرد. 🍃به و لبنان رفت تا دوره های چریکی را بیاموزد و از آنجا به برای ادامه تحصیل اما خبرِ استقرارِ امام در پاریس، حمید را به آنجا کشاند! تمامِ فکر و ذکرش بود. خدمت به مردمی که حالا بانگِ انقلاب سر داده بودند و خونشان را به پایِ این نهالِ نوپا می‌ریختند. 🍃رنگ و بویِ را که دید، گویی روحش به تکامل رسید، خستگی ناپذیر بود و هیچ چیز روحِ بزرگش را آرام نمی‌کرد. حتی وقتی در مشغول شد، چندی بعد پست و میز و صندلی را رها کرد و به خاکِ جبهه پناه برد. خدمتِ پشتِ میز کارِ حمید نبود...او مرد بود و میدان جنگ! 🍃بی‌وقفه در تکاپو بود، اصلا انگار متولد شده بود تا خستگی را شکست دهد. شاید هم به قول "استراحت را گذاشته بود بعد از "! شهادتی که در اتفاق افتاد و پیکری که هیچ گاه از بازنگشت اما آنچه حاکم است، است به حمید که در دلها مانده... 🍃فرمانده ؛ این روزها به چون تویی نیاز داریم...کسی که خسته نشود و دردِ مردم را بفهمد...درد مردم را درد خودش بداند، به کسی نیاز است که دلبسته به و منصب و میز نباشد! 🍃از آنجایی که تو هستی تا جایی که ما ایستاده ایم فرسنگ‌ها فاصله است؛ برای روحِ زمین‌گیرمان فاتحه بخوان...شاید نفسِ تو زنده مان کند! 🍃گرچه شهادت، طلوعِ جاودانگی تو بود اما... فرمانده🥰 ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱۳۳۴ 📅تاریخ شهادت : ۶ اسفند ۱۳۶۲ 📅تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : جزیره مجنون، عراق 🥀مزار شهید : مفقودالاثر🌹
🍃در روزهایی که سایه حکومت ظالم بر تن رنجور مردم سنگینی می کرد آنان که جوهر غیرت در رگ هایشان جاری بود و زیر بار ظلم نمی رفتند مردانه ایستادند. فرقی نمی کرد جوان باشند یا پیر همه برای رسیدن به حکومت اسلامی که در آن حق کسی ضایع نشود تلاش می کردند. 🍃 اسدالله پروا، سن و سالش به مبارزه نمی خورد. باید پای درس و مشق و کتاب و دفترش می نشست اما با ایمان محکم و اراده ای قوی در تظاهراتی که علیه رژیم شاه برگزار می شد شرکت کرد. میخواست انتقام مردمی که به جرم بی گناهی در خون خود غلطیدند را بگیرد اما فرصت نشد و با غلطیدن در خون خود شهید شد. 🍃اسدالله های بسیاری با سن کم اما روح بزرگ فدای شدند. حال نمیدانم دغدغه های نوجوانان همسن اسدالله چیست اما کاش کسی برایشان از تلاش ها و خون های ریخته شده بگویند تا یاد بگیرند حقی را ضایع نکنند. 🍃اینجا غریب اند و غریب تر، خون ریخته شده ای است که در این حوالی به فراموشی سپرده شده است. کاش یک تظاهرات برگزار می شد و کسی با ندای وجدان می گفت پا روی خون شهدا نگذارید. این موسفید شد از دست ظلم های از آشنا دیده. این انقلاب حرمت دارد... ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ آذر ۱٣٢٨ 📅تاریخ شهادت : ٢ تیر ۱٣۴٢ 📅تاریخ انتشار : ٣۰ آبان ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : شیراز 🥀مزار شهید : شیراز
◇بسم الله الرحمن الرحیم◇ 🍃شهید ابراهیم سال ۱۳۲۹ در محله قصرالدشت مسجدالرضا شیراز دنیا آمد. تحصیلاتش را با نمرات عالی تا مقطع دیپلم در کازرون و شیراز سپری کرد. به علت علاقه وافر به در امتحان شرکت کرد. سال ۵۰ و ۵۱ پس از گذراندن آموزش مقدماتی در ایران، برای هواپیماهای جنگی به آمریکا فرستاده شد. 🍃شهید ابراهیم در ایام ، همراه همفکران نیروی هوایی چاش به فعالیت انقلابی پرداخت و حامی رهبر انقلاب شد. پس از پیروزی کرد و از پروردگار یک هدیه گرفت. 🍃با آغاز به بوشهر منتقل شد و همراه خلبانان شجاع نیروی هوایی به نبرد با دشمن پرداخت. شهید ابراهیم در مدت دو ماه ابتدای جنگ، ۵۰ پرواز برون مرزی داشت و ۸۰ پرواز عملیاتی موفق و از تیمسار فکوری چندین لوح اخذ کرد. 🍃سرانجام در مروارید،پس ازشکست دادن صدام، داخل آبهای خلیج فارس، همراه ناو پیکان همیشه جاوید ایران، مورد اصابت گلوله های دشمن قرار گرفت و با لقب به پرواز کرد. ✍️نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱۳۲۹ 📅تاریخ شهادت : ۷ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۷ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : جاویدالاثر 🕊محل شهادت : اب های خلیج فارس
♡بسم الله الرحمن الرحیم♡ 🍃زندگی‌اش در خلاصه می‌شود. از دوازده سالگی‌اش میان بحث‌های و اجتماعی گرفته تا حضور همه جانبه‌اش در سخنرانی‌ها و علیه ظالمانِ زمان. آرام و قرار هم نداشت و دائم در حال تلاش برای استوارتر کردن این بود. 🍃دائم زمزمه می‌کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا استَعينوا بِالصَّبرِ وَالصَّلاةِ ۚ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصّابِرين»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از و کمک جویید که همانا خداوند با شکیبایان است. این چنین بود که نماز فرصتی برای او شده بود تا با خدایش ملاقات کند و آرزوهایش را در گوش خدا کند. 🍃رفاقت زیاد او با خدا هم باعث شده بود تا رنگ و بوی به خود گیرد و با خواندن دائمیِ قرآن هیچ لحظه‌ای از یاد خالقِ مهربانش غافل نشود؛ داستانِ ما، مهربان بودن را نیز از خدا آموخته بود و خوش‌ برخوردی‌اش نشان از بودنش داشت. آنقدر هم متواضع و بود که همیشه احترام به پدر و مادرش را به خود گوشزد می‌کرد. 🍃عاشق شد و به پای معشوقش عاشقی کرد! کرد و ثابت قدم ماند. به قول خودش با زبان و عمل دعوت (ره) را لبیک گفت و تا پایِ جانش به این عهد وفادار ماند. هم پاداش سربازانی چون محسن است؛ این چنین بود که ، معراجِ او شد. در جوانی و همچون آقایش حضرت (ع) با رویِ سفید و چهره‌ای خوشحال به آغوش خدا پر کشید و برای همیشه میانِ قلب‌های ما جاودانه شد. ✍نویسنده : 🥀به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ فروردین ۱۳۳۶ 📅تاریخ شهادت : ۱۱ آذر ۱۳۵۹ 📅تاریخ انتشار : ۱۲ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : بجنورد 🕊محل شهادت : سوسنگرد
🍃اینبار می‌خواهم از او بنویسم، از زاده اردیبهشت! برای سرداری که از کردن خسته نمیشد. از اویی که عظمت روحش قلمم را متحیر ساخته؛ منش جوانمردانه اش مرا شرمنده خود کرده و و شجاعتش روی همه معادلات ذهنم خط قرمز بزرگی کشیده است. 🍃آشنای غریبی که راه و رفتارش نشأت گرفته از خط و جلوه گر لبخند خدا بر زمین بود. زاده بهار هزار و سیصد و چهل و پنج؛ پدرش به واسطه اینکه در محرم به دنیا آمده بود نامش را محرمعلی نهاد. 🍃محرمعلی مراد خانی، که از دوازده سالگی پا در رکاب انقلاب آماده جان‌بازی بود ، آماده . به اینجا که میرسم خسته و ناتوان می‌مانم، در دایره لغاتم کلمه ای پیدا نمیشود که جهد و تلاشش را توصیف کند. 🍃اصلا در محضر سی سال پاسداری کردن از حریم و انقلاب، کلمات خجل زده‌اند و کنار هم قرار نمی‌گیرند. حقیقتا تاریخ گواه همه چیز است! و قلم ناتوان و سرگشته... 🍃اینجا اعجاز تاریخ است که همه را حیران خود میکند ، تاریخی که در سینه‌اش های محرمعلی در کلانتری نوزده مهرآباد را حک‌ کرده و هرگز از یاد نمی‌برد فرماندهی گردان مکانیزه لشکر ۲۵، فرماندهی گردان امام رضا تیپ ۳ امامت و... 🍃افتخاراتش طوماری می‌شود که قدمت مبارزاتش را به رخ می‌کشد و این پایان نداشت مگر با آسمانی شدنش. شاید مبارزه تن به تن و جانانه اش در میدان با رفتن جسمش زیر خاک و روحش در آسمان پایان یابد. اما نام نیکش به یادگار خواهد ماند! 🍃چون هنوز رجزخوانی‌اش در قلب در گوش تاریخ مانده است و هربار محرمعلی های دیگری از این رجز جان می‌گیرند و آماده خدمت می‌شوند. و تاریخ پر است از مردانی که با شهادتشان تولدی دوباره رقم می‌زنند! ✨ ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۴ اردیبهشت ۱٣۴٧ 📅تاریخ شهادت : ۱۶ آذر ۱٣٩۴ 📅تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۰ 🥀مزار شهید : گلزار شهدای تنکابن 🕊محل شهادت : سوریه