✒ شرح شرمندگی ما نزد «سیدمحمد» وطن امروز؛ ۳۰ مهر ۱۳۹۷ ح‌سین ق‌دیانی: قصه‌ای دارم با این زانوی قبلا جراحی‌شده! آیا امسال هم سعادت زیارت اربعین را دارم یا نه! و باز هم همان جنگ همیشگی عقل و عشق! با خانمم که باشد؛ البته باید همین متن را هم بی‌خیال شوم و بیفتیم به بستن بساط کوله! صبحی در راه سر کار، واقعا مردد شده بودم و در مرز تصمیم برای نرفتن، که «رادیواربعین» دوباره هوایی کرد مرا! به صورت زنده داشت مصاحبه می‌کرد با عاقله‌مرد عراقی که خانه‌اش در کربلا را ۲۰ روز کامل در اختیار زوار اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام قرار داده! خودم سال پیش چند نمونه را دیدم! مثلا «سیدمحمد» که ساکن کربلا بود و خانه‌اش- از راه نجف- ابتدای شهر! خب من فقط ربع آخر راه نجف به کربلا را پیاده آمده بودم اما باز هم چنان پاهایم داشت می‌لرزید که ورودی کربلا، گوشه خیابان دراز کشیدم! زانوی پای چپم داشت می‌ترکید! پسرکی که بعدها فهمیدم پسر سیدمحمد است، پرسید: «استحمام؟!» من و همراهان گفتیم: «نعم!» و همین شد که ۱۰ دقیقه بعد، جاکن شدیم در حیاط باصفای خانه سیدمحمد! حیاطی که کنار دیوارش ۱۰ تا حمام داشت و چند تای دیگر هم داشت می‌ساخت! و تا نوبت من شود، خود سیدمحمد بنا کرد ماساژ پاهایم! آن هم با روغن زیتون! و خدا می‌داند چقدر ماهرانه ماساژ می‌داد و مدام می‌گفت؛ «هیهات! اینجا زائر حسین، غریب نمی‌ماند»! و همین‌طور به فارسی! آب به ما داد، آبمیوه به ما داد، میوه به ما داد، چای به ما داد، ناهار به ما داد؛ بعد هم که نوبت استحمام شد، یکی از آن حمام‌ها را در اختیارمان گذاشت! حوله هم که نداشتیم، خودش به ما داد؛ «حوله خودم است ولی شسته‌شده و تمیز»! از حمام که آمدم، فهمیدم لباس‌هایم را برده انداخته ماشین و گذاشته روی بند تا خشک شود! جوری به آدم خدمت می‌کرد کأنه بدهکارمان است! والله نوکر این‌جوری خدمت نمی‌کند به ارباب! بعد از حمام هم درآمد که؛ «تا ۲ ساعت نخوابی، نمی‌گذارم بروی!»👈 @ammarpress عمار پرس