محتوای تربیت کودک
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 #داستان_تخیلی_کودکانه 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۶ 🌷 🇮🇷 نوا
🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷🌷ا🌷🌷 🌷 🌷 🌷 ماجراهای نوّاب 🌷 🌷 قسمت ۷ 🌷 🇮🇷 نواب ، بعد از ماجرای انفجار ، 🇮🇷 با کمک دوستانش ، به مبارزه خود ادامه داد . 🇮🇷 و به حرف مردم و ملامت آنها ، 🇮🇷 هیچ اهمیتی نمی داد . 🇮🇷 برای ماموران ساواک ، تله می گذاشتند 🇮🇷 و آنها را می کشتند . 🇮🇷 و زندانی های بی گناه را آزاد می کردند . 🇮🇷 ماموران ساواک ، 🇮🇷 به هر خانه یا محله ای که حمله می کردند ، 🇮🇷 در دام نواب و دوستانش ، می افتادند . 🇮🇷 نواب و دوستانش ، 👈 خیلی زود در بین مردم ، مشهور شدند . 🇮🇷 و با اسمهای مختلف ، مثل مدافعان مردم ، 🇮🇷 حامیان مردم ، ناجیان مردم ، گروه ضد شاه و... 👈 نامیده می شدند . 🇮🇷 شاه ، خیلی از بچه ها متنفر بود . 🇮🇷 و هیچ بچه ای را دوست نداشت . 🇮🇷 نه آنها را بغل می کرد و نه نمی بوسید . 🇮🇷 وقتی فهمید بچه ای به نام نواب ، 🇮🇷 با چند بچه دیگه ، موی دماغش شده ؛ 🇮🇷 دستور داد تا نواب را دستگیر کنند ؛ 🇮🇷 و به قصر بیاورند . 🇮🇷 ماموران به خانه نواب حمله کردند ؛ 🇮🇷 پدر و مادر نواب ، گریه و زاری می کردند 🇮🇷 و با خواهش و التماس می گفتند : 🌸 کاری به نواب نداشته باشید . 🌸 اون فقط یه بچه است . 🌸 تو رو خدا اونو ببخشید . 🇮🇷 اما نواب ، با قدرت از خانه بیرون آمد 🇮🇷 و به پدر و مادرش گفت : 🌹 نترس مامان ، نترس بابا ، من چیزیم نمیشه . 🌹 خیلی زود بر می گردم پیشتون . 🇮🇷 نواب سوار ماشین ساواک شد ؛ 🇮🇷 و با آنها ، به طرف قصر رفتند . 🇮🇷 وقتی به قصر رسیدند ؛ 🇮🇷 نواب ، محکم و قوی از ماشین پیاده شد . 🇮🇷 و ماموران ، او را به طرف باغ شاه بردند . 🌟 ادامه دارد ...🌟 📚 نویسنده : حامد طرفی @amoomolla