ادب از که آموختی؟ 📌 سعدی شیرین‌سخن گوید: «لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان! هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد از فعل آن پرهیز کردم. نگویند از سر بازیچه حرفی کز آن پندی نگیرد صاحب هوش و گر صد باب حکمت پیش نادان بخوانند آیدَش بازیچه در گوش» اساس این دو حقیقت است: 1️⃣ فطرت اخلاقیِ انسان: انسان به گونه‌ای آفریده شده که مصداق خوبی و بدی را در بسیاری از رفتارها می‌فهمد؛ چه در کار خودش و چه دیگران. شخصی که می خواهد مؤدب باشد، منتظر نمی‌ماند که حتما کسی به او با صراحت بگوید این کار خوب یا آن کار بد است، بلکه متن زندگی معلّم او است، هرجا خوبی و بدی کاری را یافت، بدان ملتزم می‌شود. حال اگر چنین کسی یاران نیک خصلت داشته باشد، از ادب آنها می‌آموزد و اگر گرفتار اطرافیان بی‌ادب باشد، بیشتر دقت می‌کند که خودش گرفتار چنین رفتار و حالتی نشود، و اینگونه، ادب را از بی‌ادبان می‌آموزد. 2️⃣ قانون زرّین اخلاق: هر چه برای دیگران نمی‌پسندی برای خود نیز مپسند! بسیاری از اوقات انسان بدیِ رفتارِ بد را در دیگران، راحت‌تر درک می‌کند تا در خودش. یعنی گاهی می‌شود که خودمان یک رفتار و خصلت بد داریم، اما متوجه بد بودن یا حتی داشتن آن کار و ویژگی نیستیم، اما همینکه از دیگران سر می‌زند، می‌فهمیم و زشتی‌اش را درمی‌یابیم. انسان حکیم هرگاه در دیگران بدی ببیند و آن را نپسندد، برای خود نیز نمی‌پسندد و تلاش می‌کند مرتکب آن عمل زشت نشود، و مؤدب می‌شود. 🔍 نکته: معنای این حکایت و سخنان نفی لزوم آموزش (حتی مستقیم و صریح) برای تربیت نیست، بلکه نشان می‌دهد که انسان می‌تواند (و باید) از تهدیدها و چالش‌های تربیتی (برای خود و دیگران)، فرصت‌هایی بیابد و بسازد که در خود فرصت‌ها یافت نمی‌شود. الحق، این جملۀ سردار شهید قاسم سلیمانی (ره) یکی از محکمات و غُرر در عرصۀ تربیت است: «من با تجربه می‌گویم این را: میزان فرصتی که در بحران‌ها وجود دارد، در خود فرصت‌ها نیست، اما شرطش این است که نترسید و نترسیم و نترسانیم». https://eitaa.com/anbaz60/1563