24.04M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🥺❤👌👌👌👌👌👌👌 در وقت مرگ ، روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت: “آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما” “زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما” “مادر” چنان عقاب به بالین او رسید “فرزند” را به سینه ی پر مهر خود فشرد دستی میان اشک ، به موی پسر کشید بر روی “خون گرفته ی” او بوسه ای نهاد در موج اشک گفت: رویت سپید باد ، “شهادت” مبارکت 🔺بشنویدخاطرات شنیدنی پدر ومادر شهیدحامدنخعی از روستای زنگینه دراین هوای سرد زمستان 🔺قبرشهید رو بازمی کنندبوی عطرمیادبالا ازداخل قبربعدازگذشت ۲۵ سال🌹 تصویر: تدوین : @deklamedarbad