🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 ❇️ اسحاق جریری گفت: امام باقر علیه السلام فرمود: ای جریری، می بینم که رنگ چهره ات تغییر کرده و پریده، آیا گرفته ای؟ عرض کردم: بلی، ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم. از خدا می خواهم که مرا از اجر محروم نگرداند. پس امام فرمود: تاکنون دستور دارویی به تو نداده ام؟ عرض کردم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، بخدا سوگند! بیش از هزار دارو، درمان و معالجه کردم ولی تا کنون سودی نبخشیده است و از بواسیرم خون جاری است. 💐 آن حضرت فرمود: وای بر تو، ای جریری، من بزرگ پزشکان و سرآمد علما و رئیس حکیمان و معدن دانشمندان بزرگ فرزندان پیامبران بر روی زمین هستم. 💐 عرض کردم: همین گونه است ای سید و مولای من. آن حضرت فرمود: بواسیر تو ماده است که خون از آن جاری است. عرض کردم: راست گفتی ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله. فرمود: مقداری موم و روغن زنبق و عسل لبنی و سماق و سروکتان را در ملاقه و ظرفی ریخته و روی آتش قرار داده پس وقتی خوب مخلوط شد به اندازه یک نخود آن را برداشته به مقعد بمال باذن خداوند تعالی خوب شود. جریری گفت: سوگند به خدایی که غیر او خدایی نیست فقط یک مرتبه به این دستور عمل کردم تمام دردم خوب شد و بعدا نه خونی دیدم و نه دردی احساس کردم. جریری گفت: سال آینده به محضر حضرت رسیدم پس آن حضرت به من فرمود: ای ابااسحاق الحمدلله خوب شدی! عرض کردم: فدایت شوم بله، سپس حضرت فرمود: ولی بواسیری که شعیب پسر اسحقاق گرفته با تو فرق دارد چونکه بواسیر او نر است، بعد فرمود: به او بگو باید بلادانه بگیرد و به سه قسمت تقسیم کند و چاله ای حفر کند و آتشی برپا کند و آجری برداشته سوراخی در آن ایجاد نموده و روی چاله قرار داده و بلادانه را روی آتش ریخته و روی آجر بنشیند و سوراخ را روبروی مقعد قرار دهد وقتی دود می شود گرمی آن به مقعد اورسد پس از دارو آنچه را می باید قسمت دوم بلادانه را باید آماده کرده، استعمال نماید چه بسا پنج یا 7 زگیل اطراف مقعد وجود داشته باشد اگر با این ذوب شد و مجددا برگشت، باید ریشه آن را بکند و اگر ریشه کن نشد قسمت سوم بلادانه را مصرف کند که با این مرتبه ریشه آنها را می کند، و بعد ضماد موم و و روغن زنبق و عسل لبنی و سروکتان را روی زخم بواسیر بگذارد پس حضرت فرمود: بواسیر نر را برایت توصیف کردم پس بنابر آنچه برایت گفتم باید او هم همت گمارد تا دارو و مرهم را به مقعد بمالد چون مالیدن ضماد یک با بیشتر لازم نیست. أبواسحاق می گوید: برگشتم و برای شعیب پسر اسحاق دستور آن حضرت را بیان کردم او هم به دستور حضرت عمل کرد و باذن خدا خوب شد. سال بعد به حج رفته و حضرت را ملاقات کردم پس آن حضرت به من فرمود: ای ابااسحاق از حال شعیب مرا خبر ده به امام عرض کردم: ای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم قسم به خداییکه ترا برگزید و بر روی زمین حجت خویش قرار داد فقط آن مرهم را یکبار مالید و خوب شد. ✨نکته مهم این روایت مواخذه اسحاق جرجیری و اصلاح اعتقاد و دیداو نسبت به علم امام است . انگار جرجیری علم امام را محدود به مسایل احکام میداند و انتظار ندارد امام در زمینه پزشکی اظهار نظر کنند . 🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 💫با ما همراه باشید در👇👇 🍃🌸 🍃✨ 🍃✨ @angoshty 🍃✨