💠 پنج شنبه، میهمان شیخ محمد بهاری هستم 🔷 میرزا جواد آقا تبریزی روی منبر نشسته بود و من (مرحوم آیت الله گنبدی همدانی) پای درس ایشان بودم. جوان بودم که میرزا جواد آقا درس میگفت و من در درس ایشان شرکت میکردم. یک روز یک دفعه دیدم این دو تا چشم نورانی را متوجه ما کرد و گفت: اهل کجایی؟ گفتم: اهل همدان. باز سؤال کرد: اهل کجای همدان؟ گفتم: اطراف همدان. گفت: اهل بهار هستی؟ تا گفتم بله اهل بهار هستم اشک صورتش را پر کرد و گفت: قبر «شیخ محمد بهاری» زیارتگاه شده یا نه؟ بعد گفت: ان شاء الله من در پنجشنبه هفته آینده مهمان ایشان هستم یا گفت به او لاحق می شوم. 🔷حاج میرزا جواد آقا یک شاگردی داشت. آن شاگرد بی قرار شد و رفت دست به ضریح حضرت معصومه انداخت و دعا میکرد. من برای اینکه آن شاگرد را دلداری بدهم گفتم: چه خبر است؟ حالا آقا مطلبی فرمودند شاید آقا منظورشان مرگ نباشد. گفت: والله من این آقا را میشناسم اینکه گفت «من پنجشنبه آینده مهمان شیخ محمد بهاری هستم» دیگر تمام شد، واقع می شود. 🔷 شب قبل از رحلت ایشان، طلبه های دارالشفاء و فیضیه خواب دیده بودند. صبح که پا شدند برای نماز به همدیگر میگفتند ما دیشب خوابی دیدیم، و معلوم شد که همه یک خواب دیده اند. طلبه ها در شب پنج شنبه خواب دیده بودند که جنازه آقا میرزا جواد آقا ملکی تبریزی را بر روی تابوت حرکت میدهند و حضرت سید انبیا جلوی جنازه حرکت میکند. صبح وقتی پا شدند برای ،نماز متوجه شدند میرزا جواد آقا رحلت کردند. 📚شيخ مناجاتيان، ص۱۲۲. 🆔@aqldin2 🌐https://aqldin.blog.ir