واژه‌شناسی «عقل» در فلسفه اسلامی واژه «عقل» در زبان عرب، به «نگاه داشتن» و «مرز نهادن» معنا شده است (طریحی، «مجمع البحرین»، ج5، ص425). نیروی تعقل را بدان جهت عقل نامیده‌اند که معقول‌ها را فراچنگ آورده و نزد خود نگاه می‌دارد. عقل به‌معنای نیروی ادراکی انسان، دو ساحت نظری و عملی دارد. گرچه واژه «عملی»، بیش‌تر کنش و جنبش اندام‌های بدنی را به‌یاد می‌آورد، اما باید توجه داشت که عقل نظری و عملی هردو از نیروهای ادراکی نفس هستند. با این تفاوت که عقل عملی بایدها و نبایدها و عقل نظری هست‌ها و نیست‌ها را ادراک می‌کند. نامیدن عقل به عملی، تنها بدان سبب است که گاه مُدرَک این نیرو از سنخ مسائل عملی است. به‌باور پورسینا انسان برای تدبیر بدن به عقل عملی نیاز دارد؛ زیرا عقل عملی، امور جزئیِ شایسته‌ای که نفس برای دست‌یابی به هدف‌های متعالی خویش، ناگزیر از انجام آنهاست، را تشخیص می‌دهد (پورسینا، «شرح‌الاشارات والتنبیهات»، ج2، ص352). درواقع عقل عملی، حسن و قبح فعل‌های اختياري انسان را ادراک کرده و آنرا در قالب بايدها و نبايدها بیان می‌دارد تا سهم ارشادی خود را انجام دهد (جوادی آملی، «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، ص41). عقل عملی در وادی اخلاق و آراستن نفس به خوهای نیکو نیز نقش به‌سزایی دارد. استادان اخلاق سفارش می‌کنند که عقل، سلطان مملکت انسان باشد و نفس را به پیروی احکامی که خود یافته و یا از راه نقل دریافته، وادار نماید. ازسوی دیگر فیلسوفان، نیرویی که حقیقت‌های کلی را می‌یابد عقل نظری می‌نامند. به‌باور پورسینا ویژه‌ترین ویژگی انسانی یکی تصور معناهای کلیِ مجرد از ماده، و دیگری دست‌یابی به ناشناخته‌های تصدیقی به‌کمک شناخته‌هاست. نیرویی که چنین کارکردی برای نفس انسانی دارد عقل نظری نامیده می‌شود (پورسینا، «طبیعیات الشفاء»، ج2، ص185-186). به‌باور استاد جوادی آملی «عقل نظری» نیروی ادراکی نابی است که از گزند وهم و خیال در امان باشد و پیش از هرچیز گزاره اولیِ «اصل تناقض» را به‌خوبی دریابد و در سایه آن گزاره‌های بدیهی (مانند بطلان جمع دو ضد) را ادراک کند. آن‌گاه دیگر مطالب نظری را با بازگردانی به بدیهی روشن نماید (جوادی آملی، «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، ص31). آن‌چه گذشت تبیین عقل به‌مثابه یکی از نیروهای نفس انسانی بود. اما «عقل» گاه به‌معنای موجودهای مجرد عقلی یا همان فرشتگان الهی به‌کار می‌رود. فیلسوفان هنگامی‌که گونه‌های جوهر را بر می‌شمارند آنها را به مجرد و مادی، و مجردها را به عقل و نفس دسته‌بندی می‌کنند (سبزواری، «أسرار الحکم»، ص654). قرار دادن عقل در کنار نفس، به‌مثابه دوگونه از جوهر، نشان می‌دهد که عقل تنها به‌معنای نیروی ادراکی نفس نبوده و گاه به‌معنای جوهری مستقل از نفس به‌کار می‌رود. واژگانی چون «عالَم عقل»، «عقل یکم»، «عقل فعّال» و... به معنای دوم اشاره می‌کنند. @aqlemonavar