📚برشی از #کتاب_شهدا
📗#صندوقچه_گل_رز
🌹شهید #ابوالفضل_راه_چمنی
☂اسفند۹۳، چهل و پنج روزی میشد که ابوالفضل سوریه بود. همه دلتنگش شده بودیم. ابوالفضل تماس گرفت و گفت بیایید سوریه چندروزی با هم باشیم و بعد برگردیم. دعوتش را قبول کردیم و با همسر و عروسم عازم سوریه شدیم.
❄️وقتی رسیدیم فرودگاه دمشق، ابوالفضل را آنجا زیارت کردیم و با هم رفتیم هتل. آن زمان، اوضاع سوریه شرایط جنگی داشت، طوری که جرات نمیکردم تنهایی از هتل خارج شوم. صدای تیر اندازی به قدری زیاد بود که گمان میکردم ممکن هست هر لحظه ما را بزنند.
☂یک هفته، مهمان بیبیزینب و حضرت رقیه سلاماللهعلیهما بودیم. هر روز به زیارت این بزرگواران میرفتیم. یک هفته کنار ابوالفضل بودیم. شاید بهترین روزهایی که توانستیم ابوالفضل را بیشتر ببینیم همان ایام بود. با هم حرفهای مردانه میزدیم، درد دل میکردیم و زیارت میرفتیم؛ روزهای قشنگ و بیاد ماندنی بود.
❄️ابوالفضل میگفت: بابا کار خوبی کردید که آمدید!خیلی دلتنگتان شده بودم. بعد از یک هفته خاطره به اتفاق ابوالفضل به ایران برگشتیم.
🎙راوی: پدر شهید راه چمنی
🌸
🌺🍃🌸
🍃🌺🍃🌸🍃🌺
🌼🍃🌸🍃🌺🍃🌸🍃🌺
#باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇
#شهیدانه
شمادعوت شدید
•🕊🍃..🌷..🍃🕊•
https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093