🔘 از صبح مشغول روز مرگی خانه هستم و اصلا فرصتی نکردم اخبار گوش بدم و یا دوری در فضای مجازی بزنم. آدم وقتی سرش به کار گرم باشه گذر زمان را هم احساس نمی کند. در حال پاک کردن باقلا بودم که پسرم از سر کار آمد و بعد از سلام پرسید چه خبر؟ مثل همیشه گفتم سلامتی ،شما چه خبر؟ دیدم با تعجب نگاهم میکند گفتم از صبح دارم باقلا پاک میکنم بامیه و لوبیا هم جا کردم اما اینا تمام نمیشه، نمیدانم چرا پدرت همه را با هم میخره مگه نمی‌داند که من دست تنهام. پسرم که معلوم بود چیزی را پنهان می‌کنه بسمت اتاقش رفت ازش پرسیدم تو چطور زود آمدی ؟! با خودش گفت پس خبر نداره من شک کردم به سمت تلویزیون رفتم و شبکه ی خبر ای خدا چی میدیدم زیر نویس اخبار ناپدید شدن بالگرد حامل رئیس جمهور و هیات همراه ، مگر میشود اصلا باور کردنی نبود چند شبکه ی یک و دو و سه همه خبر فوری همین بود پسرم را صدا کردم آمد و گفت بالاخره متوجه شدی از ساعت ده و نیم صبح این اتفاق افتاده و هنوز اطلاعی ازش ندارند در شبکه های اینترنتی هم اخبار و شایعات گرم این موضوع بود .حالم خوب نیست دستم دیگر به کار کردن نمی رود.توی خانه می چرخند و از خدا و امام رضا ع کمک می‌طلبم باورش سخت است مگر میشود بالگرد یک رئیس‌جمهور ناپدید شود و حتی رد یابی هم نداشته باشد اما حالا خیلیا متوجه می‌شوند که رئیس جمهور یک کشور که فردی بی ادعا و دائم در حال سفر به استانها و روستا های دور دست است شعار نیست و حالا تمام دنیا میداند که او برای رفتن به نقاط صعب العبور کوتاهی نکرده و هواپیمای خصوصی ندارد. اما باز بدنبال اخبار جدید تمام سایت های خبری را میگردم اما هیچ خبری نیست. از ته دل برایشان دعا میکنم. پسرم دلداریم می دهد و میگوید مادر صبور باش بهش گفتم چرا بهم نگفتی؟ گفت من زودتر آمدم تا کنارت باشم یادم بود در ستاد آقای رییسی چقدر مخلصانه فعالیت میکردی و از این خبر چقدر ناراحت شدی وقتی دیدم بی خبری گفتم بزار خودش خبر دار شود و کمتر اذیت بشی خدا بزرگه ان شاءالله سالم پیدا میشوند پیشواز اتفاق بد نرو و رفت یک لیوان آب برایم آورد. سرم گیج می‌رود فکر کنم فشارم بالا رفته وقتی میگویند بی خبری خوش خبری است راست میگفتند. تشت بزرگ باقلا گوشه آشپزخانه و ظروف دیگر دستم بکار نمیره و لحظات به کندی میگذرد خدایا رحم کن. شب شد و هنوز خبری از یافتن آنها نیست تلویزیون روشن است سخنگوی هلال احمر از وضعیت جوی نام مناسب میگوید بیشتر دلشوره میگیرم و تسبیح دستم را تند تر رد میکنم. سخنرانی آقا یکمی آرامم کرد اما میدانم در دلش آشوب است اما وظیفه ی یک رهبر مقتدر را بخوبی ایفا میکند خدایا به دل همه ی ما قوت بده. آخر شب است دارو میخورم و حالم خوب نیست از امام رضا میخواهم به ما هدیه بدهد شب تولدش تمام برنامه های جشن کنسل شد و همگی دست به دعا شدند از ایشان میخواهم تمام مسافرین بالگرد بسلامتی پیدا شوند و فردا نذر امام را با این خبر ادا کنم چند ساعتی خوابم برد تا بیدار شدم به فضای و سایت و پیج های خبری نگاه کردم هنوز خبری نبود اذان صبح که بلند شدم برای نماز با خودم گفتم آیا در آن شرایط جوی چه اتفاقی افتاده که هنوز ردی از آنها پیدا نکردند. باز بعد از نماز پیگیر اخبار میشوم و تصویری از لاشه ی هلی کوپتر در یک دره ی سر سبز در سایت ها هست نشانه ای چیست خدایا فقط دم آن در تصویر سالمه و بقیه کاملا سوخته است خدایا آخر یک رئیس جمهور آنجا چه میکند ؟ قلبم تیر میکشد و وقتی اعلام میکنند که تمام سر نشینان شهید شده اند. مات و مبهوت از اتفاقات کمتر از ۲۰ ساعت گوشه ی اتاق کز میکنم. خاطره سماواتی 🔘 🌐 zil.ink/artkermanshah ⓐⓡⓣⓚⓔⓡⓜⓐⓝⓢⓗⓐⓗ