🌹 کجا کار بالا گرفته چه کاری اگر خیمه شب‌بازی‌ات بوده آری مرا تا کجای جهان می‌کشانی پیِ دستلافی برای قماری کجا می‌پری از سرِ کُشتگانی که یک زخم‌شان را به پیکر نداری از این مرز و آن مرز پا پس کشیدی تو را می‌شناسم عجب شهسواری! نشان رفتنت را نشانم ندادی شکاری بینداز روی شکاری تو روحی اگر در تنِ شاعرانی اسیر که، تنها به فکر فراری تو در پیکرم جانی و خسته‌جانی تو بر شانه‌ام باری و کهنه‌باری تو با هر ده انگشت ساقی پریدی به مستی به مِی در سرِ میگساری تو با هر ده انگشت صوفی نشستی به تحریر، اسرار حلاج و داری تو با هر ده انگشت لیلی دریدی نقاب از رخ دلبر جان‌شکاری تو با هر ده انگشت مجنون بریدی نخی نازک از تیره‌ی ریشه‌داری تو با هر ده انگشت حوا گرفتی چنان زهرِ افسونی از چشمِ ماری تو با هر ده انگشت مریم نشاندی عقیق سفیدی سرِ تاج خارداری تو با هر ده انگشت بودا زُدودی از آئینه‌ی سنگ زنگ غباری تو با هر ده انگشت مُطرب کشیدی به هر پرده چنگی به هر گوشه تاری تو با هر ده انگشت عاشق گشودی سرِ بحثِ زلفی در آغوش یاری تو با هر ده انگشت شاعر گرفتی غبار زر از کِلک زیبا نگاری به شرطی که با چشم‌بازی نبندی هوای کسی که داری نداری سرِ نعشِ چاکیده حلقومِ طفلی که خون گریه می‌کرد تیغ تتاری @ashareamirhosienhedayati