🌹
میدان برایش باز شد چابکسواری کرد
معبر گشود و غلت خورد و مینگذاری کرد
ای کاش اعضای تنم راهش نمیدادند
تقصیر قلبم بود از بس پافشاری کرد
من در خودم بودم ولی کاری نمیکردم
روحم که بیرون زد به جایم سوگواری کرد
در هر خفایی منجی تنپروری میزیست
با تک تک اعضا قرار و بیقراری کرد
مانند سدّی در میان جسم و جان من
هر کس مرا مییافت را از من فراری کرد
گفتم که اعضای تنِ من لال میمیرند
تا عاقبت این زخم حالی داد و هاری کرد
چاکِ دهانش وا شد و هر جا دلش میخواست
در من بُرید و دوخت و جر داد و جاری کرد
در هر شکافش روز و شب میخانهای وا بود
هر بار پشت میز چرکی میگساری کرد
هر دم لبی تر کرد باغی ریز میخندید
هر جا لبی لیسید رودی گریه زاری کرد
بیرون نزد تا ریشههایم را به چنگ آورد
باغ مرا آباد و روزم را بهاری کرد
هر شاخهام را در هوا لرزاندم و فهمید
تف کرد و خاک مردهام را آبیاری کرد
بیکهنه و بیچسب زخمِ بد دهانم را
انگشت دست جنگ و پای صلح یاری کرد
هم خورد و هم زد بیحیای مست و ای فریاد
کاری که چشم لامروّت در خماری کرد
#امیر_حسین_هدایتی
#میدان
@ashareamirhosienhedayati