. سلام_الله_علیها آی چه روزگار بی وفائیه مردمش یه لحظه تغییر میکنن مزد پیغمبرو اینجوری میدن با کتک دخترش و پیر میکنن آی چه روزگار بی وفائیه همسرم رو یه دل سیر میزدن شالمو گرفت بگه عاشقمه اون و با غلاف شمشیر میزدن آی چه روزگار بی وفائیه نفسم پناهمو خیلی زدن غیرتی ها ، علی واستون بگه زن پا به ماهمو خیلی زدن آخری ها توی خونه ی علی خیلی سخت گذشته واسه فاطمه کاشکی من میمردم و نمی دیدم زخمارو زیر لباس فاطمه بی خبر بودم از این جراحتا دنده هاش شکسته بود ، بهم نگفت اینقدر فکر دل منو میکرد چیزی از روی کبود بهم نگفت فاطمه م چشماشو وا نمی کنه من باید رخت عزا به تن کنم برکت خونه ی من داره میره چجوری این بدن و کفن کنم؟ ✍ .