🌷🌷🇮🇷🇮🇷🇮🇷💞💞🇮🇷🇮🇷🌷🌷🌷
🌷مـــا زنده بہ آنیـمـ ڪہ آرامـ نگیریمـ..
🌷موجیـم ڪہ آسودگی ما عدم ماسٺ..
°
#ابوحلما
°قسمت ۶
°°انتخاب
_میگم خانم رسولی، آخر هفته بله برون شد دیگه؟...متوجهم ولی خدمت تون که گفته بودم پسر کوچیکم سربازه نمیشه که بله برونِ تنها خواهرش نباشه!... پس جمعه صبح ان شاالله، سلام برسونید...خداحافظ
مادر حلما تلفن را قطع کرد،
و رو به حلما که سرش را به گوشی تلفن چسبانده بود گفت:
_کله تو ببر اونورتر خب نفهمیدم چی گفتم اِ...
حلما سری تکان داد،
و خودش را کمی عقب کشید و همانطور که سعی داشت ذوقش را پنهان کند، پرسید:
+ ساعت چند میان؟
_بعد نماز مغرب
+ان شاالله
-چه هولم هست دخترم
+مامانییییییی
-بلهههههه
+به نظرررررت
_پسر خوبیه
+صبرکن ببین چی میخوام بگم بعدش...
_ها چی میخوای بگی؟... همینو میخواستی بپرسی دیگه، محمد پسر خوبیه عمو هاتم گفتن هرجا تحقیق کردیم به ادب و صبر معروفه این پسر
+آقای رسولی دیروز گفتش که بریم گلزار سر مزار بابا ازش اجازه بگیریم
_خب؟
+اجازه میدی برم؟
_به داییت میگم فردا صبح سر راه کارش برسوندت گلزار
+پس عصر که زنگ میزنه خونه بهش بگم فردا صبح میام
_آره
+مامانی راستی باید بریم برا بله برون روسری و بلوز بخرم
_باز خوبه هر بار با تغییر سِت لباست، چادرتو عوض نمی کنی وگرنه باید با خیاطی مهناز خانم قرارداد می بستیم
+مامان جونم
_دیگه چیه
+عاشقتم
_عاشق که هستی حالا مطمئنی عاشق منی؟
+مامانییییییییی از شیطونی زدی رو دست من ها!
_قربونت برم الهی
+خدا نکنه
(فردای آن روز ساعت۸صبح_گلزار شهدای تهران)
+سلام
_سلام سادات خانم
+چرا زحمت کشیدین
_راستش این دسته گل بزرگو من نخریدم
+روش یه کارته؟!
_اجازه بدین برش دارم....نوشته: زندگی مان را به شهدا مدیونیم...از طرف... کوروش!
+شما دیدین کی این دسته گل رو آورد؟
_نه وقتی رسیدم کنار مزار پدرتون بود.... سادات خانم....قبل از اینکه بیایید با پدرتون صبحت کردم، راستش حس خیلی عجیبیه انگار که الان اینجاست
+همیشه هست
🇮🇷ادامه دارد...
🕊اثــرےاز؛ بانوسین.کاف.غین
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🕊🕊🕊🌷🌷🌷🌷🕊🕊