🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤🌟🖤
🌟وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی
🌟عیون أخبارالرضا علیهالسلام، ج۲ ص۱۳۶.
🖤رمان تاریخی، بصیرتی و معرفتی
#شاهزاده_ای_در_خدمت
🌟قسمت ۱۳۷
با مرگ عمربن خطاب هرکسی برای جانشینی او، حدسی میزد، عده ای از یاران امیرالمؤمنین علی علیه السلام دور هم جمع شدند تا راهی بیاندیشند که مولایشان بر کرسی خلافت که از آن خود او بود بنشیند... اما غافل از این بودند که عمر قبل از مرگ شورایی تعیین کرده تا جانشین تعیین کنند و
عثمان بن عفان را بر این مسند نشانده..
جمع اصحاب جمع بود و «سلیم بن قیس» شروع به صحبت کرد:
_یاران و برادران عزیزم، همانطور که همهٔ شما میدانید تنها کسی که لیاقت تکیه دادن بر منبر رسول الله را دارد تا این دین و این ملت را راهبری کند،کسی نیست جز مولایمان علی بن ابیطالب علیهالسلام، همان کسی که در حجة الوداع خدا بر پیامبرش امر کرد تا ولایت او را به گوش تمام مسلمین برسانند،آن روز همهٔ اصحاب به به و چه چه گویان به محضر رسول خدا و مولا علی رسیدند و امیرالمؤمنین شدن علی را تبریک گفتند و درست چند ماه بعد گویا فراموشی بر اذهانشان افتاد و امر خداوند و وصیت رسولش یادشان رفت و برای نشستن بر منبری که از آن آنها نبود بلواها به پا کردند...یاران به خدا قسم که علی علیهالسلام از ازل برگزیده شده بود برای این امر و نام علی با عناوینی چون ایلیا در کتابهای مقدس پیش از ما آمده، بیایید و دست بجنبانیم و این خلافتی را که به یغما رفته به صاحب اصلی اش بازگردانیم،
مگر نمیبینید که بدعت ها پشت بدعت رواج یافته، مگر نمیبینید که دین پر از نورمان دست خوش تحاریف بزرگ شده، بیایید و دیگر نگذاریم به امر خدا پشت شود و بعد از گذشت اینهمه سال حیدر کرار را بر مسند ولایت بنشانیم..
سلیم مشغول صحبت بود که همهمه ای از بیرون بگوش رسید...
گوش ها همه تیز شد، آخر این روزها میبایست به هوش باشند تا باز آتشی دیگر پا نگیرد که از قِبَل آن خوبیها بسوزد و بر آسمان رود و دینی به یغما رود و راه درست پنهان شود و راه به نا کجا آباد و خرابات پیش روی مردم قرار گیرد...
یکی از افراد حاضر از جای برخواست تا ببیند چه شده و برای دیگران خبر آورد.
لحظات به کندی میگذشت،...
بالاخره آن مرد هراسان وارد شد، رو به جمع نمود و بعد نگاهش روی سلیم قفل شد و آرام گفت :
_باز هم غصبی دیگر...مردم فراموشکار همان مردمند و بیعت شکنان نیز همان بیعت شکنان....و اینبار عثمان بن عفان است که کرسی خلافت را چسپیده..
خلیفه دوم هم طعم مرگ را چشید و بازهم فراموش کاران ،فراموش کردند پیمانی را که پیامبر در حجة الوداع با آنان بسته بود و بیعتی را که از آنان گرفته بود، شکستند و همچنان هم بربیعت شکنی اصرار داشتند.
عثمان بن عفان همان کسی که چندین بار پیامبر اسلام او را لعن کرده بود، به اشاره عمر که قبل از مرگش وصیت کرده بود و شورا تعیین نموده بود، بر مسند خلافت مسلیمن تکیه داد،...مسندی که از آن او نبود از آن ابوبکر و عمر هم نبود، مسندی غصبی که از ازل تا به ابد، برای علی بن ابیطالب علیهالسلام و اولاش برپا شده بود و اینک هر بار کسی بر آن می نشست و دست به دست میشد..
هر کدام از خلفا راه و روشی در پیش گرفتند...یکی مانند عمر در بحث تحریف دین اسبی تندرو سوار بود...و یکی هم مانند عثمان، محافظه کارانه تر عمل مینمود. اما راه، همان بیراهه بود که امت را بدان می کشانیدند.
جمع مجلس جمع بود و مسلمانان دور خلیفه سومشان را گرفته بودند .
فضه در گوشه ای نشسته بود و این صحنه را می نگریست و با خود فکر میکرد، براستی اگر این مردم دور ولیّ بر حق خداوند ،حیدر کرار را می گرفتند ، اینک نام اسلام واقعی، اسلام ناب محمدی از کران تا کران عالم پیچیده بود،
اما حالا فقط کشورگشایی عمر بود که همه به آن افتخار میکردند،.. کشورگشایی که با شمشیر و خون و خونریزی برخلاف تعالیم اسلام انجام شد و چه غافل بودند اینان...
و چه صبری دارد خدا و چه صبری دارد ولیّ بلا فصل پیامبرصلی الله علیه واله، علی مرتضی علیه السلام....
فضه آهی از دل برکشید و متوجه شد دو زن وارد مجلس شدند و به طرف خلیفه خودخوانده سوم رفتند...
وقتی به سخن درآمدند ،فضه فهمید که آنها کسی به جز دو زن پیامبر نمی توانند باشند، یکی از آنان
عایشه دختر ابوبکر و دیگری حفصه دختر عمر بود...
فضه برایش جالب بود و میخواست بداند این دو برای چه به اینجا آمده اند، پس کمی خود را جلوتر کشید و گوش تیز کرد تا بداند ،قرار است چه بشود...
🌟ادامه دارد....
🖤نویسنده؛ طاهره سادات حسینی
https://eitaa.com/joinchat/2738487298C9a237a25d5
🖤🌟🖤🌟🖤🌟